معنی : لجام گسیخته، لجام گسیخته کردن، ول کردن، از بند رها کردن
معانی دیگر : (دهانه و لگام اسب را) برداشتن، لگام گسیخته کردن، خودسر کردن، بی مهار، مهار در رفته
لجام گسیخته، بی مهار، مهار در رفته، ول کردن، لجام گسیخته کردن، از بند رها کردن
unbridle، ول کردن، لجام گسیخته کردن، از بند رها کردن، لجام گسیخته