کلمه جو
صفحه اصلی

tenfold


معنی : ده برابر، ده چندان
معانی دیگر : ده مرتبه

انگلیسی به فارسی

ده برابر، ده چندان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having ten parts or elements.

(2) تعریف: being ten times as great; having ten times as much.
قید ( adverb )
• : تعریف: in a tenfold manner.

• multiplied by ten

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ده برابر

مترادف و متضاد

ده برابر (صفت)
decuple, tenfold

ده چندان (صفت)
tenfold

جملات نمونه

1. a tenfold division
بخش ده گانه

2. to profit tenfold
ده برابر سود بردن

3. Business has increased tenfold in the past two years.
[ترجمه ترگمان]تجارت در دو سال گذشته ده برابر شده است
[ترجمه گوگل]کسب و کار در دو سال گذشته ده برابر افزایش یافته است

4. The two companies grew tenfold in the ensuing ten years.
[ترجمه ترگمان]این دو شرکت در ده سال بعدی ده برابر شدند
[ترجمه گوگل]این دو شرکت در ده سال بعد ده برابر رشد کردند

5. The band's resolve increased tenfold, although Morrissey was a little stunned by the enormity of the upcoming task.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گروه ده برابر شده بود، اگرچه Morrissey از عظمت کار آتی کمی گیج شده بود
[ترجمه گوگل]عزم گروه به ده برابر افزایش یافته است، اگر چه موریسسی کمی ناامید شده بود از عظمت وظیفه آینده

6. Many show more than a tenfold increase in acidity since 1850.
[ترجمه ترگمان]بسیاری بیش از ده برابر افزایش در اسیدیته از سال ۱۸۵۰ نشان می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها نشان می دهد که بیش از ده برابر افزایش اسیدیته از سال 1850 است

7. Production increased tenfold in the period leading up to the second world war.
[ترجمه ترگمان]تولید به ده برابر افزایش یافت و منجر به جنگ جهانی دوم شد
[ترجمه گوگل]تولید در دهه پیش در جنگ جهانی دوم افزایش یافت

8. Cell culture studies indicated that nanoparticles enhanced the cellular delivery of rhodamine by about two–tenfold compared to drug in solution.
[ترجمه ترگمان]مطالعات فرهنگ سلول نشان داد که نانوذرات، تحویل سلولی rhodamine را در مقایسه با مواد مخدر در محلول، حدود ده برابر افزایش دادند
[ترجمه گوگل]مطالعات فرهنگ سلولی نشان داد که نانوذرات تحویل سلول های رودامین را در حدود دو ده برابر نسبت به دارو در محلول افزایش می دهند

9. It resulted in at least a tenfold traffic spike for most of the 32 sites involved.
[ترجمه ترگمان]این منجر به حداقل ده برابر ترافیک برای اکثر ۳۲ سایت درگیر شد
[ترجمه گوگل]این امر موجب شد تا حداقل 32 بار ترافیک برای بیشتر 32 سایت درگیر در این زمینه وجود داشته باشد

10. Use of I. M. R. T. rose tenfold from 2002 to 200 according to unpublished RAND data.
[ترجمه ترگمان]از من استفاده کن م ر تی براساس داده های منتشر شده RAND، ده برابر از ۲۰۰۲ تا ۲۰۰ افزایش یافت
[ترجمه گوگل]استفاده از I M R T از سال 2002 تا 200 به ترتیب با توجه به داده های منتشر نشده RAND افزایش یافت

11. His awareness of her was abruptly increased tenfold.
[ترجمه ترگمان]آگاهی او از او به تندی ده برابر شد
[ترجمه گوگل]آگاهی او از او به طور ناگهانی افزایش یافت

12. But his brain function has increased tenfold.
[ترجمه ترگمان]اما عملکرد مغز او ده برابر شده است
[ترجمه گوگل]اما عملکرد مغز او ده برابر افزایش یافته است

13. Its' radiant intension higher tenfold to hundredfold compare with the betatron, spending shorter time on radiogram. higher resolution rate. Hope stream to strong, spot to small commonly.
[ترجمه ترگمان]intension درخشان آن برابر برابر برابر برابر برابر برابر با the است و زمان کوتاه تر را در radiogram سپری می کند نرخ رزولوشن بالاتر جریان امید به قوی، نقطه به نقطه معمولا کوچک است
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری تابش آن به ترتیب ده برابر برابر با صد برابر با بوترون است، زمان کوتاهتری در رادیوگرافی صرف می شود نرخ قطعنامه بالاتر امیدواریم که به شدت به نقطه ضعف، به طور کلی به نقطه کوچک برسد

14. By the tenfold blasts of the Arctic zone.
[ترجمه ترگمان]با انفجارهای ده برابر در منطقه قطب شمال
[ترجمه گوگل]با انفجار ده بار در منطقه قطب شمال

پیشنهاد کاربران

Tenfold : ده برابر
Ninefold : نه برابر
Eightfold : هشت برابر
Sevenfold : هفت برابر
Sixfold : شش برابر
Fivefold : پنج برابر
Fourfold : چهار برابر
Threefold : سه برابر
Twofold : دو برابر

In the last three years, prices have increased tenfold : در سه سال اخیر قیمتا ۱۰ برابر شده ( افزایش پیدا کرده )
This shows the competence of the officials ( governmentals ) of our country : این نشان دهنده ی صلاحیت مسئولین ماست
Such a qualified People to be in these positions


کلمات دیگر: