کلمه جو
صفحه اصلی

unlimber


معنی : اماده کردن، مهیا کردن
معانی دیگر : سفت، بی نرمش، کم خمش، کم انعطاف، (با جدا کردن ارابه ی ساز و برگ از توپ) توپ را آماده ی کارزار کردن، مهیا شدن

انگلیسی به فارسی

اماده کردن، مهیا شدن


بی وقفه، اماده کردن، مهیا کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unlimbers, unlimbering, unlimbered
(1) تعریف: to detach (a gun or caisson) from its limber.

(2) تعریف: to make (something) ready for action.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to get ready for action.

• prepare for action; prepare a canon for use

مترادف و متضاد

اماده کردن (فعل)
ready, prime, provide, draft, gird, belay, prepare, list, confect, unlimber

مهیا کردن (فعل)
ready, unlimber

جملات نمونه

unlimber fingers

انگشتان بی‌نرمش، غیر‌قابل‌انعطاف



کلمات دیگر: