کلمه جو
صفحه اصلی

unborn


معنی : غیر مولد، هنوز زاده نشده، نزاده، هنوز ظاهر نشده
معانی دیگر : متولد نشده، نازاده، هنوز در شکم مادر

انگلیسی به فارسی

تولد نوزاد، هنوز زاده نشده، نزاده، هنوز ظاهر نشده، غیر مولد


نزاده، هنوز زاده نشده، هنوززاده نشده، هنوز ظاهرنشده، غیر مولد، نآزاد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not yet or never born.

- an unborn fetus
[ترجمه ترگمان] یه جنین متولد نشده
[ترجمه گوگل] جنین نوزاد

(2) تعریف: not yet existing or appearing; future.

• not yet born, prenatal; existing without a beginning
an unborn child has not yet been born and is still inside its mother's womb.

مترادف و متضاد

غیر مولد (صفت)
non-productive, unborn

هنوز زاده نشده (صفت)
unborn

نزاده (صفت)
unborn

هنوز ظاهر نشده (صفت)
unborn

جملات نمونه

1. an unborn child
بچه ای که هنوز متولد نشده،جنین

2. my message to the generations yet unborn
پیام من به نسل هایی که هنوز زاده نشده اند

3. he found it expedient to sacrifice the unborn child to save the mother
ناگزیر شد برای نجات مادر کودک زاده نشده ی او را فدا کند.

4. Better be unborn than untaught, for ignorance is the root of misfortune.
[ترجمه ترگمان]بهتر از تعلیم و تربیت، چون نادانی، ریشه بدبختی است
[ترجمه گوگل]بهتر از نوزاد بی حوصله باشد، زیرا جهل ریشه ای از بدبختی است

5. They believed the unborn child was a gift from God.
[ترجمه ترگمان]آن ها معتقد بودند که فرزند متولد نشده هدیه ای از جانب خدا است
[ترجمه گوگل]آنها اعتقاد داشتند که فرزند متولد نشده هدیه خداست

6. Using a scanner, we can look at the unborn foetus.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از یک اسکنر، ما می توانیم به جنین متولد نشده نگاه کنیم
[ترجمه گوگل]با استفاده از اسکنر، می توانیم به جنین نوزاد متولد شویم

7. Every unborn child has a right to life.
[ترجمه ترگمان]هر کودک متولد نشده حق زندگی دارد
[ترجمه گوگل]هر کودک متولد شده حق زندگی دارد

8. Maternal smoking can damage the unborn child.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن مادر می تواند به کودک متولد نشده آسیب برساند
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن مادر ممکن است به فرزند ناخوشایند آسیب برساند

9. The doctor tried to save her and her unborn child.
[ترجمه ترگمان]دکتر سعی کرد اون و بچه unborn رو نجات بده
[ترجمه گوگل]دکتر سعی کرد او و فرزند فرزندش را نجات دهد

10. Many factors can lead to growth retardation in unborn babies.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از عوامل می توانند به عقب ماندگی رشد در کودکان متولد نشده منجر شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از عوامل می تواند منجر به تضعیف رشد نوزادان نوزاد شود

11. But Zeus rescued her unborn child, sewed it up in his own thigh, and brought it forth afterwards.
[ترجمه ترگمان]اما زئوس فرزند متولد نشده او را نجات داد و آن را به ران خودش دوخت و بعدا آن را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]اما زئوس فرزند فرزند خود را نجات داد، او را در ران خود راند و بعدا آن را آورد

12. Another use is to produce pictures of an unborn baby by reflecting ultrasonic waves off its body.
[ترجمه ترگمان]کاربرد دیگر تولید تصاویر نوزاد متولد نشده با انعکاس امواج اولتراسونیک در بدن است
[ترجمه گوگل]استفاده دیگر این است که تصاویری از یک کودک متولد شده را با بازتاب امواج التراسونیک از بدن آن تولید کنید

13. Strokes can even occur in unborn babies and small children.
[ترجمه ترگمان]Strokes حتی می توانند در کودکان متولد نشده و کودکان کوچک دیده شوند
[ترجمه گوگل]سکته مغزی حتی ممکن است در نوزادان نارس و کودکان کوچک رخ دهد

14. Damage An unborn child lacks the status to be the subject of a legal duty.
[ترجمه ترگمان]خسارت یک کودک متولد نشده فاقد وضعیت یک وظیفه قانونی است
[ترجمه گوگل]خسارت یک فرزند ناخوشایند وضعیت را به عنوان یک موضوع قانونی به حساب نمی آورد

15. During pregnancy her unborn child strips her of nourishment for its own metabolic needs, so she becomes still weaker.
[ترجمه ترگمان]در دوران بارداری، بچه متولد نشده، او را به خاطر نیازهای metabolic، تغذیه می کند، بنابراین او هنوز ضعیف می شود
[ترجمه گوگل]در دوران بارداری، کودک نابالغ او تغذیه برای نیازهای متابولیک خود را از دست می دهد، بنابراین او هنوز ضعیف تر می شود

my message to the generations yet unborn

پیام من به نسل‌هایی که هنوز زاده نشده‌اند


پیشنهاد کاربران

متولد نشده

متجلی نشده

خدای زاده نشده: unborn God


کلمات دیگر: