کلمه جو
صفحه اصلی

unction


معنی : نرمی، روغن مالی، تدهین، مرهم، روغن، چرب زبانی، مرهم گذاری، حظ، لینت، پربرکتی، تلذذ
معانی دیگر : (به ویژه درمان پزشکی و مراسم مذهبی) تدهین، روغن (مالیدنی)، مسکن، آرامبخش، دردکش، مداهنه

انگلیسی به فارسی

روغن مالی، مرهم گذاری، تدهین، روغن، مرهم، مداهنه،چرب زبانی، حظ، تلذذ، نرمی، لینت


انشعاب، تدهین، مرهم گذاری، مرهم، روغن، روغن مالی، چرب زبانی، حظ، تلذذ، نرمی، لینت، پربرکتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act of anointing as a ceremonial, symbolic, religious, or healing gesture.
مشابه: sacrament

(2) تعریف: the oil used for this, esp. in administering last rites by a Catholic priest.
مشابه: sacrament

(3) تعریف: something soothing, as a balm or a comforting manner.

(4) تعریف: affected or exaggerated earnestness of expression or manner.

• act of anointing, pouring of oil; soothing or ingratiating words; fervor, excitement

مترادف و متضاد

نرمی (اسم)
subtlety, suavity, amenity, leniency, softness, plasticity, lubricity, gloss, unction, lenity, pash, malleability

روغن مالی (اسم)
anointment, embrocation, inunction, unction

تدهین (اسم)
anointment, embrocation, inunction, unction, chrism

مرهم (اسم)
plaster, inunction, unction, balm, dressing, balsam, salve, ointment, copaiba, unguent, oil

روغن (اسم)
butter, unction, ointment, grease, unguent, oil, lubricant, ghee

چرب زبانی (اسم)
unction, flippancy, volubility

مرهم گذاری (اسم)
inunction, unction

حظ (اسم)
joy, unction

لینت (اسم)
laxity, lubricity, unction, loose bowels

پربرکتی (اسم)
luxuriance, unction

تلذذ (اسم)
unction

جملات نمونه

1. He needed me as unction to soothe his pain.
[ترجمه ترگمان]برای تسکین دردش به من نیاز داشت
[ترجمه گوگل]او به عنوان عضوی برای تسکین درد او به من نیاز داشت

2. Preparations were being made for administering extreme unction, and the house was full of the bustle and thrill of suspense usual at such moments.
[ترجمه ترگمان]تدارکات زیادی تهیه کرده بودند و خانه پر از جنب و جوش و جنب و جوش بود در این لحظات، خانه پر از جنب و جوش بود
[ترجمه گوگل]آماده سازی برای تدارک افراطی ها صورت گرفت، و خانه پر از شلوغی و هیجان تعلیق معمول در چنین لحظاتی بود

3. Narrator: In a corner, a boy is unction reading a thick book.
[ترجمه ترگمان]در یک گوشه، یک پسربچه مشغول خواندن کتاب قطور است
[ترجمه گوگل]روایتگر در یک گوشه، یک پسر با عصبانیت خواندن یک کتاب ضخیم است

4. Ingratiation is that you show you unction which would make other people feel uncomfortable and have defensive feeling.
[ترجمه ترگمان]Ingratiation این است که به شما نشان می دهم که تدهین شده و باعث می شود که دیگران احساس معذب بودن کنند و احساس تدافعی داشته باشند
[ترجمه گوگل]تسلیم این است که به شما نشان می دهم که شما را مجذوب می کند که دیگران احساس ناراحتی و احساس دفاعی می کنند

5. Earlier, this was called Extreme Unction.
[ترجمه ترگمان]قبلا این نام \"Unction افراطی\" خوانده می شد
[ترجمه گوگل]پیش از این، این نامگذاری شد

6. Lay not that flattering unction to your soul.
[ترجمه ترگمان]این unction رو به روح خودت نشون نده
[ترجمه گوگل]این رویا را به روح خود ندهید

7. But ye have an unction from the Holy One, and ye know all things.
[ترجمه ترگمان]اما شما از کلیسای مقدس معاف خواهید شد و همه چیز را می دانید
[ترجمه گوگل]اما از سوی مقدس توبه می کنید و همه چیز را می دانید

8. The part tow deals with the social unction, history and legislation of the definition.
[ترجمه ترگمان]این بخش در زمینه تدهین و تدهین اجتماعی، تاریخ و قانون گذاری این تعریف سر و کار دارد
[ترجمه گوگل]بخشی از این مسائل مربوط به انشعاب اجتماعی، تاریخ و قانون تعریف است

9. He was given extreme unction.
[ترجمه ترگمان]تدهین اضافی انجام داده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت تسلیم شد

10. Administer the last unction.
[ترجمه ترگمان]آخرین تدهین را انجام داد
[ترجمه گوگل]آخرین تابع را مدیریت کنید

11. So I pretended to away and in seeing this, the in unction.
[ترجمه ترگمان]بنابراین من چنین وانمود کردم که در مراسم غسل تعمید هستم
[ترجمه گوگل]بنابراین من وانمود کردم که دور و در دیدن این، در اختیار


کلمات دیگر: