1. Then teammate Joel Zide of Northridge quickened the pace to reach the five-fish plateau first.
[ترجمه ترگمان]سپس هم تیمی اش جوئل Zide از Northridge سرعت رسیدن به فلات پنج ماهی را افزایش داد
[ترجمه گوگل]سپس جوئل زیید نورثریت، همتایان، سرعت خود را برای رسیدن به فلات ماهی پنج ماهی افزایش داد
2. He recovered, but a teammate had to step in for the medal ceremony.
[ترجمه ترگمان]او بهبود یافت، اما یک هم تیمی او مجبور شد تا در مراسم اعطای مدال گام بردارد
[ترجمه گوگل]او بهبود یافت، اما یک هم تیمی مجبور شد برای مراسم مدال گام بگذارد
3. Later in the film, another teammate executes a half-hearted attempt to pull her aboard a fast-moving boat, leaving her behind.
[ترجمه ترگمان]بعدا در این فیلم هم تیمی دیگری یک تلاش نیمه خوش قلب را اجرا می کند تا او را سوار بر یک قایق با سرعت بالا بکشد و او را پشت سر بگذارد
[ترجمه گوگل]بعدا در فیلم، یک همکار دیگر یک تلاش نومیدانه را برای کشیدن آن روی یک قایق سریع حرکت می کند و او را عقب می کشد
4. The players took turns having teammate Teresa Edwards' gold medal from the 198Olympics draped around their necks.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان به نوبت موفق شدند مدال طلای Teresa ادواردز را از ۱۹۸ المپیک که دور گردنشان بسته شده بود، بگیرند
[ترجمه گوگل]بازیکنان بار دیگر با همکاری تیم ترزا ادواردز از مدال طلای المپیک 198 که در اطراف گردن خود قرار گرفته اند
5. During half-time, he told a teammate but not his coach that he felt ill and had a headache.
[ترجمه ترگمان]در طول نیم ساعت، او به هم تیمی خودش یک هم تیمی گفت، اما نه coach که احساس ناخوشی می کرد و سردرد داشت
[ترجمه گوگل]در نیمه وقت، او به یک هم تیمی گفت اما مربی او نبود که او احساس درد و سردرد کرده بود
6. In dealing with this immediate situation, your teammate has made a judgment that you can be dominated.
[ترجمه ترگمان]در برخورد با این وضعیت فوری، هم تیمی شما داوری کرده است که شما می توانید تحت سلطه خود قرار بگیرید
[ترجمه گوگل]در برخورد با این وضعیت فوری، هم تیمی شما قضاوت کرده است که می توانید تحت سلطه آن قرار گیرید
7. Strickland was their polar opposite -- an irresponsible teammate and anti-leader.
[ترجمه ترگمان]استری کلند مخالف their بود - - یک هم تیمی مسئولیت پذیر و ضد رهبر
[ترجمه گوگل]Strickland قطب مخالف آنها - یک هم تیمی غیر مسئول و ضد رهبر است
8. Ariana Mesaros, Heidi's teammate, said, "I don't feel comfortable. My whole stomach is hanging out. Yes I can pull it up and if I pull it up my whole backside is hanging out.
[ترجمه ترگمان]آریانا Mesaros، هم تیمی هایدی گفت: من احساس راحتی نمی کنم کل معده ام داره قطع میشه آره، می تونم تحمل کنم و اگه این کار رو بکنم تمام باسن من قطع میشه
[ترجمه گوگل]آریانا مسماس، هم تیمی هویدی، گفت: 'من راحت نیستم کل شکمم آویزان است بله من می توانم آن را بالا ببرم و اگر آن را بکشم کل پشت من آویزان است
9. You as a teammate better be going hard at practice.
[ترجمه ترگمان]تو به عنوان یه هم تیمی خوب باید تمرین کنی
[ترجمه گوگل]شما به عنوان یک هم تیمی بهتر می توانید در تمرین سخت تلاش کنید
10. Bedside Manner : Be healing a teammate as he achieves an achievement of his own.
[ترجمه ترگمان]شیوه Bedside: برای رسیدن به موفقیت خود هم تیمی خود را ترمیم کنید
[ترجمه گوگل]حالت Bedside Manner اگر فردی موفق به موفقیت دست یابد، یک هم تیمی را بهبود می بخشد
11. Bayern Munich striker Claudio Pizarro wants to follow teammate Hasan Salihamidzic to Juventus.
[ترجمه ترگمان]مهاجم مونیخ، کلودیو پیزارو، می خواهد هم تیمی اش حسن Salihamidzic را به یوونتوس دنبال کند
[ترجمه گوگل]کلودیو پیزارو، مهاجم بایرن مونیخ، می خواهد حسن صالحمیدیش، همکار خود را به یوونتوس برساند
12. Kobe's a great teammate, a great motivator.
[ترجمه ترگمان]کوبه یک هم تیمی بزرگ است که یک محرک عالی است
[ترجمه گوگل]کوب یک هم تیمی عالی است، یک انگیزه بزرگ
13. His teammate Covar Leining places fifth, but fell behind Masa already to surpass for 1 second.
[ترجمه ترگمان]هم تیمی او covar Leining را در جایگاه پنجم قرار داد، اما پشت Masa قرار گرفت تا برای یک ثانیه از هم پیشی بگیرد
[ترجمه گوگل]هم تیمی Covar Leining پنجمین جایگاه خود را دارد، اما در ابتدای مسا به دلیل عبور از 1 ثانیه به زمین افتاده است
14. MostRevived: Most times revived a teammate.
[ترجمه ترگمان]MostRevived: اغلب اوقات یک هم تیمی او را احیا می کند
[ترجمه گوگل]MostRevived اغلب اوقات یک هم تیمی احیا شد