کلمه جو
صفحه اصلی

telescope


معنی : تلکسوپ، دوربین نجومی، تلسکوپ بکار بردن
معانی دیگر : در هم فرو رفتن، در هم فشرده شدن، در هم رفتن، در هم فشردن، ادغام کردن، خلاصه کردن، تلسکوپ

انگلیسی به فارسی

دوربین نجومی، تلکسوپ، تلسکوپ بکار بردن


تلسکوپ، تلکسوپ، دوربین نجومی، تلسکوپ بکار بردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an optical instrument, usu. cylindrical, that employs lenses and sometimes mirrors to enlarge the images of distant objects, esp. those in outer space.

(2) تعریف: any of various devices that gather information about very distant objects by measuring their radio waves or other emissions.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: telescopes, telescoping, telescoped
(1) تعریف: to slide or force together (the tubes of a hand telescope or the like), often in sections that fit inside one another.

(2) تعریف: to make shorter and more concise.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be slid or become forced together or into one another.

(2) تعریف: to become longer or shorter, usu. by having overlapping tubular segments that slide out or in.

(3) تعریف: to become condensed or more concise.

• optical device for making distant objects appear nearer and larger
shorten, become shorter
a telescope is a long instrument shaped like a tube which has lenses which make distant things appear larger and nearer.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تلسکوپ
[ریاضیات] ادغام، تلسکوپ، توی هم توی

مترادف و متضاد

تلکسوپ (اسم)
telescope

دوربین نجومی (اسم)
telescope

تلسکوپ بکار بردن (فعل)
telescope

جملات نمونه

1. the telescope rotates on its base
تلسکوپ برپایه ی خود می چرخد.

2. a high-powered telescope
تلسکوپ پرقدرت

3. a zoom telescope
تلسکوپ زوم دار

4. he faced the telescope toward the moon
تلسکوپ را به طرف ماه چرخاند.

5. i oriented the telescope toward the moon
تلکسوپ را به سوی ماه تنظیم کردم.

6. she directed the telescope toward a distant star
او تلسکوپ را به طرف ستاره ی دوردستی چرخاند.

7. the orientation of a telescope
جهت تلسکوپ

8. With a telescope, you can see the mountains on the moon.
[ترجمه ترگمان]با تلسکوپ، شما می توانید کوه ها را روی ماه ببینید
[ترجمه گوگل]با یک تلسکوپ، شما می توانید کوه ها را در ماه ببینید

9. This version of the Digges telescope magnifies images 11 times.
[ترجمه ترگمان]این نسخه از تلسکوپ Digges تصاویر را ۱۱ بار بزرگ نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این نسخه از تلسکوپ Digges تصاویر 11 برابر بزرگ می کند

10. She set up her telescope on the balcony.
[ترجمه ترگمان]تلسکوپ را روی بالکن گذاشت
[ترجمه گوگل]او تلسکوپ خود را روی بالکن تنظیم کرد

11. The captain was rectifying his telescope.
[ترجمه ترگمان]ناخدا داشت telescope خود را اصلاح می کرد
[ترجمه گوگل]کاپیتان تلسکوپ خود را اصلاح کرد

12. Through his telescope he could see millions of stars that were invisible to the naked eye .
[ترجمه ترگمان]او می توانست میلیون ها ستاره را که در چشم برهنه دیده می شدند ببیند
[ترجمه گوگل]از طریق تلسکوپ او می تواند میلیون ها ستاره ای را که به چشم غیر مسلح نامرئی می بیند، ببیند

13. The telescope has a magnification of 50.
[ترجمه ترگمان]این تلسکوپ بزرگنمایی ۵۰ را دارد
[ترجمه گوگل]تلسکوپ دارای بزرگنمایی 50 است

14. Like a telescope it has a curved mirror to collect the sunlight.
[ترجمه ترگمان]مثل تلسکوپی است که یک آینه منحنی برای جمع کردن نور خورشید دارد
[ترجمه گوگل]مانند یک تلسکوپ دارای یک آینه منحنی برای جمع آوری نور خورشید است

15. We had to telescope five visits into two days.
[ترجمه امین] ما مجبور بودیم که پنج قرار را در دو روز خلاصه کنیم
[ترجمه ترگمان]دو روز بود که با هم قرار ملاقات داشتیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم پنج روز به دو روز تلسکوپ کنیم

16. I suggest we telescope the seminar into an hour.
[ترجمه امین] من پیشنهاد می کنم که سیمنار را در یک ساعت خلاصه کنیم
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد می کنم یک ساعت از سمینار استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد می کنیم این سمینار را به مدت یک ساعت تلسکوپ کنیم

telescoping aluminum tubes

لوله‌های آلومینیمی که در هم فرومی‌روند


From afar, the two buildings appeared to be telescoped into each other.

از دور به‌نظر می‌رسید که آن دو ساختمان توی هم رفته‌اند.


The rules of cooking cannot be telescoped into a single sentence.

نمی‌شود اصول آشپزی را در یک جمله خلاصه کرد.


Three episodes have been telescoped into a single program.

آن سه رویداد را در برنامه‌ای منفرد ادغام کرده‌اند.


پیشنهاد کاربران

reduce 'shorten کوتاه کردن کاستن

تلسکوپ

With a good telescope, you can see the moon with great detail
با یک تلسکوپ خوب، می توانی ماه را با جزئیات زیاد ببینی
⚖️⚖️

[تلسکوپ ]
tele:تله؛ پیشوند ی به معنای دور یا با فاصله
scope :اسکوپ؛ پسوندی به معنای نما یابین.

تلسکوپ وسیله ای است ک با ان میتوان ستارگان را تماشا کرد

تلسکوپ 🔭
وسیله ای که میتوان با آن ستارگان را از فاصله دور مشاهده کرد .
این کلمه از دو بخش تشکیل شده که اولین بخش آن tele به معنای دور یا فاصله ، یا طول ؛ بخش دوم scope که به معنی نما یا چیزی که قابل مشاهده است .
Telescope = تِلِسکوپ

Telescope : An instrument that makes extremely small things, look larger

پیشنهادِ برابرواژه =
مِهبین {مِه ( بزرگ ) بین ( دیدن ) } = macroscope
کِهبین {کِه ( کوچک ) بین ( دیدن ) } =
Microscope.

فرابین {فرا بین ( دیدن ) } =
Telescope.


کلمات دیگر: