کلمه جو
صفحه اصلی

veteran


معنی : کهنه سرباز، کهنهکار، سرباز پیر، سرباز سابقدار، کارازموده
معانی دیگر : مجرب، باتجربه، کارکشته، ورزیده، کاردیده، کاردان، کارآزموده، پرسابقه، (کسی که خدمت سربازی را تمام کرده یا از ارتش بازنشسته شده است) سرباز پیشین، سرباز بازنشسته، سرباز دارای گواهی پایان خدمت (پیر یا جوان)، (سرباز) جنگ دیده، جنگ آزموده، رزم دیده، سرباز سابق

انگلیسی به فارسی

کهنه کار، کهنه سرباز، سرباز سابق، کار ازموده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who was formerly part of the armed forces, esp. during a war.

- This holiday honors the country's war veterans.
[ترجمه ترگمان] این تعطیلات به سربازان قدیمی جنگ کشور احترام می گذارد
[ترجمه گوگل] این تعطیلات سربازان جنگ کشور را احترام می گذارد
- As a veteran, he was able to get a college education.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک سرباز کهنه کار توانسته بود تحصیلات دانشگاهی داشته باشد
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک سرباز، توانست به تحصیل کالج برسد

(2) تعریف: a person who has had long experience in a particular activity.
متضاد: apprentice, beginner, novice, tyro

- The veteran gave the rookie player a few tips.
[ترجمه ترگمان] سرباز کهنه کار چند نکته را به بازیکنان تازه کار داد
[ترجمه گوگل] جانباز چندین راهنمایی را به بازیکن تازه کار داد
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having had long experience in a particular activity.

- As a veteran performer, she knew what to do when other actors forgot their lines.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان نوازنده کهنه کار می دانست که چه کار باید بکند وقتی که بازیگران دیگر خطوط خود را فراموش کردند
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک بازیگر جانباز، می دانست که چه زمانی باید بازیگران دیگر خطوط خود را فراموش کنند

(2) تعریف: of or pertaining to persons who have formerly served in the armed forces.

- veteran status
[ترجمه ترگمان] وضعیت کهنه سرباز
[ترجمه گوگل] وضعیت سربازی

• soldier who has been serving in the armed forces for a long time and has much experience; former member of the armed forces; one who is seasoned and experienced in any area
of or pertaining to veterans; experienced, seasoned
a veteran is someone who has served in the armed forces of their country, especially during a war.
a veteran is also someone who has been involved in a particular activity for a long time.

مترادف و متضاد

کهنه سرباز (اسم)
vet, veteran

کهنه کار (اسم)
veteran

سرباز پیر (اسم)
veteran

سرباز سابقدار (اسم)
veteran

کارازموده (اسم)
veteran

experienced, seasoned


Synonyms: adept, battle-scarred, been around, disciplined, exercised, expert, from way back, hardened, inured, knows one’s stuff, long-serving, long-time, not born yesterday, of the old school, old, old-time, practical, practiced, pro, proficient, skilled, sophisticated, steady, trained, up to speed, versed, vet, weathered, wise, wise to ways, worldly


Antonyms: amateur, green, inexperienced


person with much experience; particularly in war


Synonyms: expert, GI, old guard, old hand, old pro, old salt, old soldier, old-timer, pro, shellback, sourdough, trouper, vet, warhorse


Antonyms: rookie


جملات نمونه

1. a veteran diplomat
یک دیپلمات کهنه کار

2. a veteran of 20 years' service
دارای سابقه خدمت بیست ساله

3. his grandfather is an air force veteran
پدربزرگش سرباز پیشین نیروی هوایی است.

4. The baseball veteran loved to coach young players.
[ترجمه ترگمان]بازیکن کهنه کار بیسبال دوست داشت بازیکنان جوان را مربی کند
[ترجمه گوگل]جانباز بیسبال دوست داشت مربیان بازیکنان جوان را تربیت کند

5. The veteran workers and model workers are held in great esteem.
[ترجمه ترگمان]کارگران کارآزموده و کارگران مدل به طور کامل مورد احترام قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]کارگران جانباز و کارگرهای مدل به قدری احترام می گذارند

6. He was a Vietnam veteran with a haunted mien.
[ترجمه ترگمان]اون یه سرباز کهنه کار جنگ ویتنام بود که یه شبح جن زده شده بود
[ترجمه گوگل]او یک جانباز ویتنام بود

7. She's also a veteran campaigner for human rights.
[ترجمه ترگمان]او همچنین یک مبارز کهنه کار برای حقوق بشر است
[ترجمه گوگل]او همچنین یک مبارز قهرمان برای حقوق بشر است

8. His grandfather is a veteran of the Second World War.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگش یک سرباز قدیمی جنگ جهانی دوم است
[ترجمه گوگل]پدربزرگش جانشین جنگ جهانی دوم است

9. He is a veteran parliamentarian whose views enjoy widespread respect.
[ترجمه ترگمان]او یک نماینده کهنه کار پارلمان است که دیدگاه های او از احترام گسترده برخوردار است
[ترجمه گوگل]او یک پارلمان جانباز است که دیدگاه آنها از احترام فراوان برخوردار است

10. We often asked the veteran workers for advice.
[ترجمه ترگمان]ما اغلب از کارگران کهنه کار درخواست مشاوره پرسیدیم
[ترجمه گوگل]ما اغلب از کارکنان جانباز برای مشاوره خواسته ایم

11. It is understood that the veteran reporter had a heart attack.
[ترجمه ترگمان]معلوم شده است که گزارشگر کهنه کار دچار حمله قلبی شده است
[ترجمه گوگل]قابل درک است که خبرنگار جانباز حمله قلبی داشت

12. The veteran director won a lifetime achievement award.
[ترجمه ترگمان]کارگردان کهنه کار یک جایزه دستاورد عمر به دست آورد
[ترجمه گوگل]مدیر جانباز موفق به کسب جایزه یک شکست در طول زندگی شد

13. The veteran worker cautioned me not to inspect the tool machine without first truning off power.
[ترجمه ترگمان]کارگر کهنه کار به من هشدار داد که ماشین ابزار را بدون اینکه اولین بار قدرت را از دست بدهم بازرسی نکنم
[ترجمه گوگل]کارگران جانباز به من هشدار دادند که دستگاه ابزار را بازرسی نکنند، بدون اینکه اولین قدرت را از بین ببرند

14. A veteran of fighting Western wildfires as a young man, Babbitt renewed his certification in 199
[ترجمه ترگمان]به بیت یک سرباز کهنه کار جنگی را به عنوان یک مرد جوان آزموده بود، به بیت certification را در ۱۹۹ بار دیگر ازسر گرفت
[ترجمه گوگل]بابیت صدور گواهینامه خود را در 199 سالگی به عنوان یک مرد جوان مبارزه کرد

a veteran diplomat

دیپلمات کهنه‌کار


I asked the veterans to help the new workers.

از کارکشته‌ها درخواست کردم که به کارگران جدید کمک کنند.


a veteran of 20 years' service

دارای سابقه خدمت بیست ساله


His grandfather is an air force veteran.

پدربزرگش سرباز پیشین نیروی هوایی است.


veterans of the Korean war

رزمدیدگان جنگ کره


veterans' hospital

بیمارستان سربازان پیشین


پیشنهاد کاربران

رزمنده

سابقه دار - سمج

ایثارگر

کسی که در جنگ جنگیده است

پیشکسوت

الزاما معنای کهنه سرباز /جانباز/بازنشسته ی نظامی نمی ده. می تونه در معنای قدیمی، باتجربه، پایه بالا و . . . هم به کار برود

رزمنده
کارکشته، کار آزموده

به نقل از هزاره:
1. ( نیز صفت گونه ) پیش کسوت، قدیمی، کهنه کار، کارکشته، کارآزموده؛ ( نظامی ) سربازِ قدیمی
2. ( در آمریکا ) سرباز قدیمی، کهنه سرباز

با تجربه ، کسی که تجربه داره یا با اکثر چیزا از قبل آشنایی داره مثل وترن تو انیمیشن امانگ اس لوجیک که همه ی بازی ها رو کرده👑


کلمات دیگر: