villainous

معنی : پست، فاسد، شریر، نالایق، بدذات، خیلی بد

معانی دیگر : خبیث، بدجنس، پست فطرت، فرومایه، از روی بدجنسی، خبیثانه، شریرانه، پست فطرتانه

انگلیسی به فارسی

پست، نالایق، فاسد، شریر، بدذات، خیلی بد

شرم آور، خیلی بد، فاسد، شریر، بدذات، پست، نالایق

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: villainously (adv.), villainousness (n.)

• (1) تعریف: of, pertaining to, or characteristic of a villain; wicked or malicious.
• متضاد: virtuous
• مشابه: bad, evil, miscreant

- She somehow escaped from this villainous man without being harmed.

[ترجمه ترگمان] اون به یه طریقی از این مرد villainous فرار کرده بدون اینکه آسیبی ببینه
[ترجمه گوگل] او به هیچ وجه از این مرد وحشی فرار نمیکند

- The evil man's face wore a villainous grin.

[ترجمه ترگمان] چهره مرد شیطانی پوزخندی زد
[ترجمه گوگل] چهره شیطانی یک غم و اندوه روحانی داشت

• (2) تعریف: of or pertaining to that which is vile; objectionable or despicable.
• مشابه: despicable, heinous, reprehensible

- He never repented for his villainous crime.

[ترجمه ترگمان] او هرگز از جنایت villainous پشیمان نشد
[ترجمه گوگل] او هرگز برای جنایات وحشیانه خود توبه نکرد

• wicked, sinful; loathsome, abhorrent
someone who is villainous is very bad and willing to harm other people or break the law.

مترادف و متضاد

پست (صفت)

humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

فاسد (صفت)

perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

شریر (صفت)

heinous, nefarious, bad, evil, vicious, maleficent, wicked, villainous, flagitious, malefic, infernal, iniquitous, immane

نالایق (صفت)

improper, villainous, unworthy, good-for-nothing, infelicitous

بدذات (صفت)

naughty, villainous

خیلی بد (صفت)

villainous

criminal

Synonyms: atrocious, bad, corrupt, crooked, cruel, culpable, deplorable, depraved, diabolical, dirty, evil, felonious, hateful, ignoble, illegal, illicit, immoral, iniquitous, knavish, lawless, low, mean, nefarious, peccant, reprehensible, scandalous, shady, sinful, unlawful, vile, wicked

جملات نمونه

1. the crime was committed by her villainous father

جنایت توسط پدر پست فطرت او انجام شده بود.

2. This is a villainous pair of shoes; they have ruined my feet.

[ترجمه ترگمان]این یک جفت کفش villainous، پاهایم را خراب کرده اند
[ترجمه گوگل]این یک جفت کفش وحشی است؛ آنها پاهای من را ویران کرده اند

3. The villainous Darth Vader also plays a cameo role.

[ترجمه ترگمان]Darth villainous نیز نقشی در این نقش ایفا می کند
[ترجمه گوگل]Darth Vader وحشتناک هم نقش مهمی ایفا می کند

4. Lucas plays the part of his villainous aunt.

[ترجمه ترگمان]لوکاس \"نقش خاله villainous رو بازی می کنه\"
[ترجمه گوگل]لوکاس بخشی از عمه خائن خود را بازی می کند

5. None the less, our hero prevails and the villainous stepfather ends up as pommes frites on an Amsterdam pushcart.

[ترجمه ترگمان]با این حال، قهرمان ما غالب شد و ناپدری ام به as pommes در an آمستردام خاتمه داد
[ترجمه گوگل]با این وجود، قهرمان ما غلبه می کند و ناپدای وحشیانه به عنوان یک قاتل آمستردام به قتل می رسد

6. His attempt at a villainous laugh was actually rather scary.

[ترجمه ترگمان]تلاش او با خنده ای villainous واقعا ترسناک بود
[ترجمه گوگل]تلاش او در خنده خشمگین واقعا حیرت انگیز بود

7. Motley makes his villains excessively villainous and his heroes wearisomely heroic.

[ترجمه ترگمان]Motley villains خود را بسیار شریر و قهرمان می سازد
[ترجمه گوگل]Motley خائن های خود را بیش از حد لجا می کند و قهرمانان او خسته کننده قهرمانانه

8. Lack of transparency makes them seem the more villainous.

[ترجمه ترگمان]عدم شفافیت باعث می شود که آن ها بدتر به نظر برسند
[ترجمه گوگل]کمبود شفافیت باعث می شود که آنها به ظاهر شبیه تر باشند

9. He was neither heroic nor villainous, he was simply excellent.

[ترجمه ترگمان]او نه قهرمان بود نه زشتی، بلکه بسیار عالی بود
[ترجمه گوگل]او نه قهرمان و نه لکنت بود، او به سادگی عالی بود

10. Above the chimney were sundry villainous ; old guns, and a couple of horse-pistols: and, by way of ornament, three gaudily painted canisters disposed along its ledge.

[ترجمه ترگمان]در بالای بخاری یک جفت تپانچه و دو تپانچه و یک جفت تپانچه و سه تپانچه که در نور خیره کننده دیده می شد، دیده می شد
[ترجمه گوگل]بالا دودکش بود لعنتی؛ اسلحه های قدیمی و یک زن و شوهر از اسلحه های اسلحه و به وسیله تزئین، سه کانال های رنگ آمیزی رنگی که در امتداد آن قرار گرفته اند

11. Borne of Vader, Fett required an equally villainous look, but something a bit less conspicuous.

[ترجمه ترگمان]در عین حال از صدای دارث ویدر، حتی یک نگاه به یک اندازه هم جلب توجه می کرد، اما چیزی کم تر از آن جلب توجه می کرد
[ترجمه گوگل]فورت از وردر، فورا نگاه ظاهری ناخوشایند را به خود جلب کرد، اما چیزی کمی کمتر قابل توجه بود

12. An unfamiliar butler with a villainous face squinted at me suspiciously from the door.

[ترجمه ترگمان]پیشخدمت ناشناس با قیافه villainous از در به من چپ چپ چپ چپ چپ چپ چپ چپ نگاه کرد
[ترجمه گوگل]یک باتلر نا آشنا با یک چهره لجباز به من مشکوک از درون

13. Do you mean that villainous sailor who robbed you?

[ترجمه ترگمان]منظورت همان ملاحی است که تو را دزدید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به این معنی است که ملوان دروغین که شما را سرقت کرده است؟

14. Mambo: I kind of go for these power-mad, villainous, evil women.

[ترجمه ترگمان] من یه جورایی برای این قدرت دیوونه، villainous و شیطانی میرم
[ترجمه گوگل]مامبو من برای این زنان قدرتمند دیوانه، شرور و شرار می روم

The crime was committed by her villainous father.

جنایت توسط پدر پست‌فطرت او انجام شده بود./پدر پست‌فطرتش جنایت کرده بود.

کلمات دیگر: