کلمه جو
صفحه اصلی

tenet


معنی : مرام، عقیده، اصول، انگاره، انگاشته، متعقدات مذهبی، پایه تفکر
معانی دیگر : آغازه، اصل (اصول)، (اندیشه و غیره) پایه، مبنا، انگاره (انگارگان)، انگاشته (انگاشتگان)، افراس، افراه

انگلیسی به فارسی

انگاشته، انگاره، عقیده، اصول، مرام، متعقدات مذهبی، پایه تفکر


اصل، اصول، انگاره، عقیده، انگاشته، مرام، متعقدات مذهبی، پایه تفکر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: any belief, opinion, doctrine, or the like, that a person or esp. an organization holds as being true.
مترادف: belief, doctrine
مشابه: axiom, canon, credo, creed, dogma, ideology, line, opinion, position, precept, principle

- He began to question the tenets of his religion.
[ترجمه بهداد احمدی] او شروع به تردید در اصول دین خود کرد.
[ترجمه ترگمان] او اصول دین خود را زیر سوال می برد
[ترجمه گوگل] او شروع به سؤالات اساسی دین خود کرد

• principle; belief
the tenets of a theory or belief are the principles on which it is based; a formal word.

مترادف و متضاد

مرام (اسم)
wish, desire, aim, intent, program, ideology, platform, principles, tenet, outlook

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

اصول (اسم)
course, root, rhythm, doctrine, tenet

انگاره (اسم)
idea, pattern, sketch, croquis, tenet, postulate

انگاشته (اسم)
tenet

متعقدات مذهبی (اسم)
tenet

پایه تفکر (اسم)
tenet

belief, principle


Synonyms: article of faith, assumption, canon, conception, conviction, credo, creed, doctrine, dogma, faith, impression, maxim, opinion, persuasion, position, precept, presumption, profession, rule, self-conviction, system, teaching, thesis, trust, view


جملات نمونه

1. This is a basic tenet of capitalism.
[ترجمه علی اصغرمعیری] این اصلی مقدماتی برای سرمایه داری میباشد
[ترجمه ترگمان]این یک اصل اساسی برای سرمایه داری است
[ترجمه گوگل]این یک اصل اساسی سرمایه داری است

2. It is a tenet of contemporary psychology that an individual's mental health is supported by having good social networks.
[ترجمه ترگمان]این یک اصل از روان شناسی معاصر است که سلامت روانی یک فرد با داشتن شبکه های اجتماعی خوب مورد حمایت قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]این یک اصل روانشناسی معاصر است که سلامت روان فردی با داشتن شبکه های اجتماعی مناسب پشتیبانی می شود

3. A fundamental tenet of Adler's theory is that human actions are motivated by feelings of inferiority of some kind.
[ترجمه ترگمان]یکی از اصول اساسی تئوری آدلر این است که اعمال انسانی با احساس حقارت از هر نوع احساس می شود
[ترجمه گوگل]یک اصل اساسی از نظریه آدلر این است که اقدامات انسانی با احساسات کمتری از یک نوع انگیزه می گیرند

4. The main tenet of Sobchak's philosophy is that a woman should never forget to be a woman.
[ترجمه ترگمان]اصل اساسی فلسفه Sobchak این است که زن هرگز نباید فراموش کند که زن باشد
[ترجمه گوگل]اصل اصلی فلسفه سوبچاک این است که زن هرگز نباید یک زن را فراموش کند

5. He said George Tenet, the acting CIA director, has sent a letter to headquarters employees pledging tighter security.
[ترجمه ترگمان]او گفت جورج تنت، رئیس اجرایی سازمان سیا، نامه ای به کارمندان دفاتر مرکزی ارسال کرده است که متعهد به امنیت بیشتر هستند
[ترجمه گوگل]او گفت جورج تنت، مدیر عامل سیا، نامه ای را به کارمندان ستادی که امنیت تدریجی تعهد می کنند، فرستاده است

6. One tenet: low portfolio turnover, often a mere 10 % a year.
[ترجمه ترگمان]یکی از این اصول این است: حجم معاملات سهام پایین، اغلب تنها ۱۰ درصد در سال می باشد
[ترجمه گوگل]یک حق انحصاری سبد سهام کم، اغلب فقط 10٪ در سال است

7. He had questioned a fundamental tenet of her life, that young women are more attractive than older women.
[ترجمه ترگمان]او یکی از اصول اساسی زندگی خود را زیر سوال برده بود که زنان جوان نسبت به زنان مسن تر جذاب تر هستند
[ترجمه گوگل]او یک اصل اساسی زندگی خود را مطرح کرده است، که زنان جوان جذاب تر از زنان مسن تر هستند

8. Mostly, they have failed to acknowledge one basic tenet of the high-tech world: We know too much.
[ترجمه ترگمان]بیشتر آن ها نتوانسته اند یکی از اصول ابتدایی جهان با تکنولوژی برتر را درک کنند: ما بیش از حد می دانیم
[ترجمه گوگل]به طور عمده، آنها موفق به تایید یک اصل اساسی از دنیای با تکنولوژی بالا ما می دانیم بیش از حد

9. This was a central tenet of the bureaucratic model.
[ترجمه ترگمان]این یک اصل مرکزی از مدل بروکراتیک بود
[ترجمه گوگل]این یک اصل اصلی مدل بوروکراتیک بود

10. An implicit tenet of museum life is that the original object is the ultimate historical source.
[ترجمه ترگمان]یکی از اصول ضمنی زندگی موزه این است که هدف اصلی منبع تاریخی نهایی است
[ترجمه گوگل]یک اصل ضمنی زندگی موزه این است که هدف اصلی منبع تاریخی نهایی است

11. The fundamental tenet of Democritus' physics is that all that exists is matter.
[ترجمه ترگمان]اصل اساسی of فیزیک این است که هر چیزی که وجود دارد، ماده است
[ترجمه گوگل]اصل اساسی فیزیک دموکریت این است که همه چیز موجود است ماده است

12. Another basic tenet of the free market is the free flow of labour.
[ترجمه ترگمان]اصل اساسی دیگر بازار آزاد جریان آزاد کار است
[ترجمه گوگل]یک اصل اساسی در بازار آزاد جریان آزاد کار است

13. The mutability of the past is the central tenet of Ingsoc.
[ترجمه ترگمان]تغییرپذیری گذشته مفهوم اصلی اینگساک است
[ترجمه گوگل]تغییر پذیری از گذشته، اصل اصلی Ingsoc است

14. Tenet of Testing, Appraisal and Certification: Independence, Impartiality, Scientificalness and Accuracy.
[ترجمه ترگمان]تنت of، ارزیابی و گواهی صلاحیت: استقلال، impartiality، Scientificalness و دقت
[ترجمه گوگل]استنتاج تست، ارزیابی و صدور گواهی استقلال، بی طرفی، علمی و دقت

the basic tenets of his thoughts

پایه‌های اصلی افکار او


پیشنهاد کاربران

پایه تفکر

عقیده ، اصول بدوی و پایه

مشابه : creed , doctrine


medical tenet
اصول پزشکی
psychological tenet
اصول روانپزشکی

مبنای تفکر، زیربنای فکری ( جَمع: مبانی فکری )

انگاره،
تلقی، فرض


کلمات دیگر: