کلمه جو
صفحه اصلی

unhorse


معنی : جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن
معانی دیگر : از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن

انگلیسی به فارسی

از اسب افتادن یا پیاده شدن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن، از جای خود تکان دادن، جابجا کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unhorses, unhorsing, unhorsed
• : تعریف: to cause to fall from a horse.

• cause to fall from a horse; unseat

مترادف و متضاد

جابجا کردن (فعل)
displace, substitute, heave, replace, winkle, supplant, dislocate, translocate, reposit, unhorse

از اسب افتادن یا پیاده شدن (فعل)
unhorse

از جای خود تکان دادن (فعل)
unhorse


کلمات دیگر: