1. He's sitting in his bedroom snivelling because he was told off for not doing his homework.
[ترجمه حامد بهروز کلاردهی] او در اتاق خوابش نشسته بود و به خاطر این که به دلیل انجام ندادن تکلیف خود مردود شده بود گریه میکرد
[ترجمه پوریا] او در اتاق خوابش نشسته بود و به علت انجام ندادن تکلیف خود مردود شده بود و گریه میکرد
[ترجمه ترگمان]او در اتاق خوابش نشسته بود و به خاطر اینکه تکالیف مدرسه اش را انجام نداده بود، گریه می کرد
[ترجمه گوگل]او در خوابگاه خود نشسته است، زیرا او برای انجام تکالیف خود به او گفته شده است
2. The pupil was told off for being careless.
[ترجمه علی] دانش آموز بخاطر بی دقتی توبیخ شد.
[ترجمه ترگمان]شاگرد برای بی توجهی به او گفته شد
[ترجمه گوگل]دانش آموزان برای بی دقتی گفته شدند
3. Some soldiers were told off to dig ditches.
[ترجمه پوریا] برخی سرباز ها برای کندن گودال تعیین شدند
[ترجمه ترگمان]بعضی از سربازها برای کندن گودال تعریف کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از سربازان مجبور به حفاری زباله شدند
4. He was told off for being careless.
[ترجمه پوریا] او به علت بی دقتی توبیخ شد .
[ترجمه ترگمان]او به خاطر بی توجهی به او گفته شده بود
[ترجمه گوگل]او برای بی احتیاط گفت:
5. They were told off to clean the latrines.
[ترجمه پوریا] انها برای تمیز کردن توالت ها تعیین ( معین ) شده بودند .
[ترجمه ترگمان]به آن ها گفتند که مستراح را تمیز کنند
[ترجمه گوگل]آنها را برای تمیز کردن توالتها اعلام کرد
6. Twelve students were told off to do the cleaning.
[ترجمه پوریا] دوازده دانش اموز برای تمیز کردن معین شده بودند
[ترجمه ترگمان]به دوازده نفر از دانش آموزان گفته شد که نظافت را انجام دهند
[ترجمه گوگل]دوازده دانش آموز برای انجام تمیز کردن به آنها گفتند
7. The teacher told off the pupils on her fingers.
[ترجمه ترگمان]معلم شاگردان را با انگشتانش دور کرد
[ترجمه گوگل]معلم گفت: دانش آموزان در انگشتانش
8. I got a severe telling off for not phoning him.
[ترجمه ترگمان]من برای اینکه بهش زنگ نزنم جدی گفتم
[ترجمه گوگل]من به شدت با صدای بلند گفتم:
9. Shelley was one of those kids who was always getting told off at school.
[ترجمه پوریا] شلی یکی از کودکانی بود که همیشه در مدرسه توبیخ میشد
[ترجمه ترگمان]شلی نیز یکی از آن کودکانی بود که همیشه به مدرسه می رفتند
[ترجمه گوگل]شلی یکی از آن بچه ها بود که همیشه در مدرسه می گفتند
10. He told off the employee severely.
[ترجمه پوریا] او کارمندان را به شدت توبیخ کرد
[ترجمه ترگمان]او کارمند را به شدت اخراج کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت از کارمندان پرسید
11. I was told off for talking in class.
[ترجمه پوریا] من به دلیل صحبت در کلاس توبیخ شدم
[ترجمه ترگمان]به خاطر حرف زدن تو کلاس بهت گفتم
[ترجمه گوگل]من برای گفتگو در کلاس صحبت کردم
12. He gave them a right telling off.
[ترجمه ترگمان]او به آن ها راست گفته بود
[ترجمه گوگل]او به آنها حق گفتن را داد
13. We were told off for special duty.
[ترجمه پوریا] ما برای وظیفه خاصی تعیین شدیم
[ترجمه ترگمان]ما برای یک وظیفه خاص به ما گفتند
[ترجمه گوگل]ما برای وظیفه خاصی به ما گفتیم
14. men were told off to collect fuel.
[ترجمه ترگمان]برای جمع آوری سوخت به مردان گفته شد
[ترجمه گوگل]مردان برای جمع آوری سوخت اعلام شدند