کلمه جو
صفحه اصلی

tell off


معنی : تعیین کردن، توبیخ کردن، شمردن و کنار گذاردن، مردود شمردن
معانی دیگر : 1- بر شمردن (و از جمع کل جدا کردن) 2- (عامیانه) شدیدا موآخذه کردن 3- جداکردن، انتخاب کردن، توبی  کردن

انگلیسی به فارسی

شمردن وکنارگذاردن، تعیین کردن، توبیخ کردن، مردود شمردن


انگلیسی به انگلیسی

• rebuke, reproach, scream at

مترادف و متضاد

تعیین کردن (فعل)
assign, fix, specify, state, appoint, determine, define, assess, slate, locate, delimit, qualify, prescribe, tell off

توبیخ کردن (فعل)
rail, rebuke, vituperate, reprehend, tell off

شمردن و کنار گذاردن (فعل)
tell off

مردود شمردن (فعل)
tell off

reprimand; criticize harshly


Synonyms: berate, censure, chide, give piece of one’s mind, give tongue-lashing, lecture, rail, rake over the coals, rebuke, reproach, reprove, revile, scold, take to task, tick off, upbraid, vituperate


Antonyms: compliment, praise


جملات نمونه

1. He's sitting in his bedroom snivelling because he was told off for not doing his homework.
[ترجمه حامد بهروز کلاردهی] او در اتاق خوابش نشسته بود و به خاطر این که به دلیل انجام ندادن تکلیف خود مردود شده بود گریه میکرد
[ترجمه پوریا] او در اتاق خوابش نشسته بود و به علت انجام ندادن تکلیف خود مردود شده بود و گریه میکرد
[ترجمه ترگمان]او در اتاق خوابش نشسته بود و به خاطر اینکه تکالیف مدرسه اش را انجام نداده بود، گریه می کرد
[ترجمه گوگل]او در خوابگاه خود نشسته است، زیرا او برای انجام تکالیف خود به او گفته شده است

2. The pupil was told off for being careless.
[ترجمه علی] دانش آموز بخاطر بی دقتی توبیخ شد.
[ترجمه ترگمان]شاگرد برای بی توجهی به او گفته شد
[ترجمه گوگل]دانش آموزان برای بی دقتی گفته شدند

3. Some soldiers were told off to dig ditches.
[ترجمه پوریا] برخی سرباز ها برای کندن گودال تعیین شدند
[ترجمه ترگمان]بعضی از سربازها برای کندن گودال تعریف کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از سربازان مجبور به حفاری زباله شدند

4. He was told off for being careless.
[ترجمه پوریا] او به علت بی دقتی توبیخ شد .
[ترجمه ترگمان]او به خاطر بی توجهی به او گفته شده بود
[ترجمه گوگل]او برای بی احتیاط گفت:

5. They were told off to clean the latrines.
[ترجمه پوریا] انها برای تمیز کردن توالت ها تعیین ( معین ) شده بودند .
[ترجمه ترگمان]به آن ها گفتند که مستراح را تمیز کنند
[ترجمه گوگل]آنها را برای تمیز کردن توالتها اعلام کرد

6. Twelve students were told off to do the cleaning.
[ترجمه پوریا] دوازده دانش اموز برای تمیز کردن معین شده بودند
[ترجمه ترگمان]به دوازده نفر از دانش آموزان گفته شد که نظافت را انجام دهند
[ترجمه گوگل]دوازده دانش آموز برای انجام تمیز کردن به آنها گفتند

7. The teacher told off the pupils on her fingers.
[ترجمه ترگمان]معلم شاگردان را با انگشتانش دور کرد
[ترجمه گوگل]معلم گفت: دانش آموزان در انگشتانش

8. I got a severe telling off for not phoning him.
[ترجمه ترگمان]من برای اینکه بهش زنگ نزنم جدی گفتم
[ترجمه گوگل]من به شدت با صدای بلند گفتم:

9. Shelley was one of those kids who was always getting told off at school.
[ترجمه پوریا] شلی یکی از کودکانی بود که همیشه در مدرسه توبیخ میشد
[ترجمه ترگمان]شلی نیز یکی از آن کودکانی بود که همیشه به مدرسه می رفتند
[ترجمه گوگل]شلی یکی از آن بچه ها بود که همیشه در مدرسه می گفتند

10. He told off the employee severely.
[ترجمه پوریا] او کارمندان را به شدت توبیخ کرد
[ترجمه ترگمان]او کارمند را به شدت اخراج کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت از کارمندان پرسید

11. I was told off for talking in class.
[ترجمه پوریا] من به دلیل صحبت در کلاس توبیخ شدم
[ترجمه ترگمان]به خاطر حرف زدن تو کلاس بهت گفتم
[ترجمه گوگل]من برای گفتگو در کلاس صحبت کردم

12. He gave them a right telling off.
[ترجمه ترگمان]او به آن ها راست گفته بود
[ترجمه گوگل]او به آنها حق گفتن را داد

13. We were told off for special duty.
[ترجمه پوریا] ما برای وظیفه خاصی تعیین شدیم
[ترجمه ترگمان]ما برای یک وظیفه خاص به ما گفتند
[ترجمه گوگل]ما برای وظیفه خاصی به ما گفتیم

14. men were told off to collect fuel.
[ترجمه ترگمان]برای جمع آوری سوخت به مردان گفته شد
[ترجمه گوگل]مردان برای جمع آوری سوخت اعلام شدند

پیشنهاد کاربران

to speak angrily to someone because they have done something wrong

با عصبانیت حرف زدن با کسی که ، خطایی انجام داده

توپیدن ، مواخذه کردن

دعوا کردن

to announce or proclaim

زخم زبان زدن
سرزنش کردن
سرکوفت زدن

( با بدخلقی یا خشم ) سرزنش کردن، فحاشی کردن، بدحرف زدن ، مواآخذه کردن
She is going to tell off the plumber because the pipes he said he fixed are still leaking.

To tick ( someone ) off is from 1915, originally "to reprimand, scold. " The verbal phrase tick off was in use in several senses at the time: as what a telegraph instrument does when it types out a message ( 1873 ) , as what a clock does in marking the passage of time ( 1777 ) , to enumerate on one's fingers ( 1899 ) , and in accountancy, etc. , "make a mark beside an item on a sheet with a pencil, etc. , " often indicating a sale ( by 1881, fromtick ( n. 2 ) in sense "small mark or dot" ) .
This last might be the direct source of the phrase, perhaps via World War I military bureaucratic sense of being marked off
from a list as "dismissed" or "ineligible. "
بدین صورت تعبیر می شود که: سربازی که فاقد شرایط لازم می بود تیک میخورد و در واقع غیرمشمول می گشت وبا تیکی که کنار اسمش زده می شد، از لیست حذف می گردید . لذا از این موضوع به سرزنش کردن و توبیخ کردن تعبیر می شود .
ضمنا tick off = tell off میباشد.
tell off : یعنی فرمانده به سرباز و یا سربازان می گفت که از صف خارج شوند و آنها را از لیست جدا می کرد و این مسئله به سرزنش کردن و توبیخ کردن تعبیر شده است.

سرزنش کردن، تعیین و تکلیف کردن ( مطمئن باشید درست می گم )

Don't tell me off منو بی خبر نذار.

ریدن به کسی
ضایع کردن
سرزنش کردن
با تندی با کسی حرف زدن
توپیدن
سرکوفت زدن

توپیدن , تشر زدن

# He was told off for being careless
# Dad told me off for getting home late
# Their teacher told them off for chattering in the lesson


کلمات دیگر: