کلمه جو
صفحه اصلی

teller


معنی : گوینده، تحویل دار، ناقل، قائل، رای شمار
معانی دیگر : سراینده، راوی، - سرا، شمارنده، شمارشگر، - شمار (به ویژه کسی که در مجلس شورا آرا را می شمارد)، ادوارد تلر (فیزیکدان امریکایی - زاده ی مجارستان)

انگلیسی به فارسی

گوینده، قائل، رای شمار، تحویل دار


تحویلدار، ناقل


گوینده، قائل، ناقل، تحویل دار، رای شمار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone or something that tells.

(2) تعریف: an employee in a bank who takes in and pays out money.
مشابه: cashier

(3) تعریف: one who is chosen to count votes in a legislative body.

• cashier; vote counter
a teller is a person who has been appointed to count votes, for example at an election or in parliament.
a teller is also a cashier in a bank.

مترادف و متضاد

گوینده (اسم)
announcer, speaker, teller, broadcaster, narrator, talker

تحویل دار (اسم)
teller, cashier, purser

ناقل (اسم)
teller, transporter, vehicle, conveyor, conveyer

قائل (اسم)
teller

رای شمار (اسم)
teller

جملات نمونه

1. a story teller
داستان سرا

2. The teller is adding up her receipts.
[ترجمه ترگمان]گوینده در حال افزایش رسیده ای خود است
[ترجمه گوگل]گویا درآمدش را جمع کرده است

3. He was a good story - teller and used to make up tales about farmers and animals.
[ترجمه ترگمان]او یک گوینده داستان خوب بود و برای ساختن داستان هایی در مورد کشاورزان و حیوانات استفاده می شد
[ترجمه گوگل]او یک داستانپرداز خوب بود و از داستانهای مربوط به کشاورزان و حیوانات استفاده میکرد

4. Mr. Smith takes the biscuit as a story teller.
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت بیسکوییت را به عنوان یک گوینده داستان می گیرد
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت بیسکویت را به عنوان یک قاتل داستان می گیرد

5. The famous story teller capped the old story by telling a better and more interesting one.
[ترجمه ترگمان]گوینده داستان معروف داستان قدیمی را با گفتن یک داستان بهتر و جالب تر بازگو کرد
[ترجمه گوگل]داستان قشنگ داستان داستان قدیمی را با گفتن یکی از بهتر و جالب تر، به نمایش گذاشت

6. A line formed at each teller window.
[ترجمه ترگمان]صفی که در هر پنجره گوینده شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]یک خط در هر پنجره گفتگو تشکیل شده است

7. Jokes establish an intimacy between the teller and the hearer.
[ترجمه ترگمان]جوک ها نوعی صمیمیت بین گوینده و شنونده ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]جوک ها صمیمیت بین تاهل و شنونده برقرار می کنند

8. In 197 there were only 200 automatic teller machines in Britain, compared with 1500 now.
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۷ سال گذشته، تنها ۲۰۰ دستگاه تحویلدار اتوماتیک در بریتانیا وجود داشت که در حال حاضر ۱۵۰۰ عدد بود
[ترجمه گوگل]در سال 1972، تنها 200 ماشین حساب اتوماتیک در بریتانیا، در مقایسه با 1500 در حال حاضر وجود دارد

9. Teller, of course, worked on the atom bomb and the H-bomb.
[ترجمه ترگمان]البته آن ها در مورد بمب اتم و بمب اتمی کار می کردند
[ترجمه گوگل]البته، تلر بر روی بمب اتم و بمب H کار می کرد

10. Teller robbed bank for love A BANK clerk robbed the till of £850,000 to keep her married boyfriend in luxury.
[ترجمه ترگمان]و یک کارمند بانک از بانک سرقت کرد و یک کارمند بانک را دزدید، تا این که ۸۵۰،۰۰۰ که دوست پسرش را در ناز و نعمت حفظ کند
[ترجمه گوگل]تلر بانک را برای عشق خراب کرد یک روحانی بانک، تا زمانی که 850،000 پوند را از دست داده است، ازدواج کرده است

11. I loved to watch the bank teller add up my deposit and write it in my little red bank book.
[ترجمه ترگمان]من خیلی دوست داشتم که صندوق بانک را ببینم و آن را در دفتر کوچک red بنویسم
[ترجمه گوگل]من دوست داشتم به تماشای حساب بانکی حساب خود را اضافه کنم و آن را در کتاب قرمز کوچک من بنویسید

12. Jeffrey Teller and Mrs Estelle Lambert-Duchesne were the other most frequently appearing free-lance writers in the magazine.
[ترجمه ترگمان]جفری Teller و خانم Estelle لمبرت بودند که اغلب در این مجله نویسندگان آزاد ظاهر می شدند
[ترجمه گوگل]جفری تلر و خانم استلله لامبرت-دوشن یکی دیگر از نویسندگان آزاد در این مجله بودند

13. A young teller was shot dead by bank robbers today.
[ترجمه pari] یکی از کارمندان بانک امروز توسط دزدان بانک کشته شد
[ترجمه ترگمان]یکی از گویندگان امروز توسط دزدان بانک کشته شد
[ترجمه گوگل]امروز خبرنگار جوان توسط دزدان بانک کشته شد

14. It came from the fortune teller.
[ترجمه ترگمان] اون از طرف پیشگو بود
[ترجمه گوگل]از قضاوت گویا آمد

a story teller

داستان‌سرا


پیشنهاد کاربران

صندوقدار

Cashier

کاربر

a person in a bank who receives and pays out money to customers

متصدی بانک

گوینده

در کتاب pre2 میشه :

( تَصَدی بانک ) که خودش کارمند بانک هست
اگه بخواییم در معنی این کلمه بگیم میشه کارمند بانک درست هست ولی چون همه افرادی که در بانک کار میکنن بهشون میگیم کارمند بانک پس بهتره که بگیم میشه تصدی بانک
a person who opens the bank account for the referrer
کسی که برای مراجعه کنندگان حساب بانکی باز میکنه !

ببخشید منظورم متصدی بانک بود!


A person employed to receive and pay out money in a bank
متصدی بانک
همونی که توی باجه های بانکه

متصدی باجه


کلمات دیگر: