کلمه جو
صفحه اصلی

unmarried


معنی : عزب
معانی دیگر : غیر متاهل، عروسی نکرده

انگلیسی به فارسی

مجرد، عزب


غیر متاهل،عروسی نکرده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of married.
مشابه: celibate, maiden, single

• not married, unwed, spouseless, single
someone who is unmarried is not married.

مترادف و متضاد

Antonyms: married, wed


عزب (صفت)
single, celibate, unmarried

not presently wed


Synonyms: bachelor, eligible, husbandless, single, sole, spouseless, unattached, uncoupled, unwed, unwedded, widowed, wifeless


جملات نمونه

1. The annual cost of income support to unmarried mothers amounted to £700 million in that year.
[ترجمه ترگمان]هزینه سالانه حمایت از درآمد مادران مجرد در همان سال به ۷۰۰ میلیون پوند رسید
[ترجمه گوگل]هزینه سالانه درآمد حمایتی از مادران متاهل به مبلغ 700 میلیون پوند در همان سال بود

2. Being an unmarried mother used to carry a social stigma.
[ترجمه ترگمان]یک مادر مجرد بودن برای حمل یک ننگ اجتماعی به کار می رود
[ترجمه گوگل]داشتن یک مادر بدون ازدواج، عادت به سوءاستفاده اجتماعی داشت

3. She disapproves of unmarried couples living together.
[ترجمه ترگمان]اون با هم زندگی کردن رو تایید نمی کنه
[ترجمه گوگل]او از زوج های متاهل با هم زندگی می کند

4. Though he is forty, he is still unmarried.
[ترجمه ترگمان]با اینکه چهل سالش است، هنوز ازدواج نکرده
[ترجمه گوگل]اگر چه او چهل است، هنوز هم ازدواج نکرده است

5. She uses her unmarried name for professional purposes.
[ترجمه ترگمان]او از نام مجرد خود برای اهداف حرفه ای استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او از نامزدی نامزدش برای اهداف حرفه ای استفاده می کند

6. Increasingly, the unmarried father of a child in Europe registers his paternity at the baby's birth.
[ترجمه ترگمان]به طور فزاینده ای پدر مجرد یک کودک در اروپا پدر پدری خود را در تولد کودک ثبت می کند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر متاهل یک کودک در اروپا به طور مرتب تولد نوزاد خود را ثبت می کنند

7. His unmarried friends twitted him about his wedding plans.
[ترجمه ترگمان]دوستان مجرد او در مورد برنامه های ازدواجش با او حرف می زدند
[ترجمه گوگل]دوستان غیر مجاز او در مورد برنامه های عروسی او را مسخره کردند

8. I was still unmarried then.
[ترجمه ترگمان]پس من هنوز مجرد بودم
[ترجمه گوگل]من هنوز ازدواج نکردم

9. There is a strong argument for remaining an unmarried mother. There's no stigma attached any more.
[ترجمه ترگمان]یک دلیل قوی برای باقی ماندن یک مادر مجرد وجود دارد هیچ لکه ننگی برای این کار وجود ندارد
[ترجمه گوگل]استدلال قوی برای باقی ماندن مادر متاهل وجود دارد هیچ چیز دیگری وجود ندارد

10. 'Mrs' was a courtesy title for any unmarried woman in business at that time.
[ترجمه ترگمان]خانم گریفیث برای هر زن بی شوهر در این زمان یک لقب اشرافی داشت
[ترجمه گوگل]'خانم' یک عنوان حسن نیت برای هر زن متاهل در کسب و کار در آن زمان بود

11. Their youngest son is still unmarried.
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین پسر آن ها هنوز ازدواج نکرده است
[ترجمه گوگل]جوانترین پسر آنها هنوز ازدواج نکرده است

12. He remained unmarried all his life.
[ترجمه ترگمان]او تمام عمر مجرد باقی ماند
[ترجمه گوگل]او تمام عمر خود را ازدواج نکرد

13. She left no will and was unmarried.
[ترجمه ترگمان]او هیچ وصیت نامه ای بجا نگذاشته بود و ازدواج نکرده بود
[ترجمه گوگل]او هیچ اراده ای نداشت و ازدواج نکرد

14. In the sentence, "She is a single unmarried woman", the word "unmarried" is redundant.
[ترجمه ترگمان]در این جمله، \"او یک زن مجرد است\"، واژه \"مجرد\" اضافی است
[ترجمه گوگل]در جمله 'او یک زن متاهل است'، کلمه 'متاهل' بیش از حد است

15. Being an unmarried mother no longer carries the social stigma that it used to.
[ترجمه ترگمان]یک مادر مجرد دیگر ننگ اجتماعی ای که به آن عادت دارد را حمل نمی کند
[ترجمه گوگل]داشتن یک مادر مجرد، دیگر ننگ اجتماعی را به وجود نمی آورد

پیشنهاد کاربران

مجرد

مجرد
کسی که ازدواج نکرده
غیر متاهل
عروسی نکرده
عزب


کلمات دیگر: