کلمه جو
صفحه اصلی

unnerve


معنی : عصبانی کردن، دلسرد کردن، مرعوب کردن، فاقد عصب کردن
معانی دیگر : اعصاب کسی را تضعیف کردن، عصبی کردن، (خود را) باختن، ضعیف کردن

انگلیسی به فارسی

مرعوب کردن، فاقد عصب کردن، دلسرد کردن، ضعیف کردن


بی اعتنایی، مرعوب کردن، دلسرد کردن، عصبانی کردن، فاقد عصب کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unnerves, unnerving, unnerved
• : تعریف: to deprive of composure, courage, determination, or the like; disconcert; discourage.
مترادف: daunt, dispirit, faze
متضاد: hearten, nerve
مشابه: demoralize, discomfit, discompose, disconcert, discourage, dishearten, fluster, intimidate, rattle, shake, unman, upset

- The gory scene unnerved him.
[ترجمه ترگمان] صحنه خونین او را عصبی کرد
[ترجمه گوگل] صحنه جالبی او را نادیده گرفت

• daunt, dismay, intimidate, dishearten, unman
if something unnerves you, it frightens or startles you.

مترادف و متضاد

عصبانی کردن (فعل)
fluster, annoy, flurry, funk, irritate, enrage, blow up, madden, unnerve, steam up

دلسرد کردن (فعل)
estrange, dissuade, dispirit, disappoint, discourage, dishearten, unnerve

مرعوب کردن (فعل)
intimidate, unnerve, terrify

فاقد عصب کردن (فعل)
unnerve

upset, intimidate


Synonyms: agitate, bewilder, bowl over, buffalo, chill, confound, daunt, demoralize, disarm, discombobulate, disconcert, discourage, dishearten, dismay, dispirit, distract, enervate, enfeeble, floor, fluster, frighten, get to, give a turn, needle, perturb, psych out, rattle, ride, sap, shake, spook, throw, throw off, uncalm, undermine, unhinge, unsettle, weaken


Antonyms: encourage, nerve, steel, strengthen


جملات نمونه

1. He hoped to unnerve Kennedy and force him into concessions.
[ترجمه ترگمان]او امیدوار بود که به کندی برود و او را مجبور به اعطای امتیازات کند
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که کندی را نابود کند و او را به امتیازات خود برساند

2. If your organization is slap-happy it will unnerve candidates and may make them think twice before accepting a job with you.
[ترجمه ترگمان]اگر سازمان شما در حال سیلی زدن است، کاندیداها را جذب خواهد کرد و ممکن است دو بار قبل از پذیرفتن یک شغل با شما فکر کنند
[ترجمه گوگل]اگر سازمان شما خوش تیپ باشد، نامزدهای نامطلوب را نادیده میگیرد و ممکن است قبل از پذیرفتن شغل با شما، آنها را دو بار تکرار کنند

3. They were designed to unnerve you, to make you start jabbering indiscreetly.
[ترجمه ترگمان]برای دلسرد کردن تو طراحی شدن تا خیلی ناشیانه صحبت کنی
[ترجمه گوگل]آنها طراحی شده اند تا شما را از بین ببرند تا شما را ناخودآگاه از بین ببرید

4. Blake's slow walk appeared to unnerve them.
[ترجمه ترگمان]راه رفتن \"بلیک\" به نظر منطقی میومد
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد راه رفتن آهسته بلک به آنها آسیب نرساند

5. I may unnerve you by saying that many of us err in this.
[ترجمه ترگمان]شاید از گفتن این که بسیاری از ما در این کار اشتباه می کنند
[ترجمه گوگل]من ممکن است شما را نفهمید که می گویم بسیاری از ما در این اشتباه کردیم

6. The high house price unnerve ordinary residents.
[ترجمه ترگمان]قیمت بالای خانه ساکنان عادی است
[ترجمه گوگل]قیمت خانه بالا بردن ساکنان معمولی است

7. Nonetheless, while likening Hungary to Greece may unnerve international investors, the comparison has domestic political merits.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، در حالی که likening مجارستان به یونان ممکن است سرمایه گذاران بین المللی را جذب کند، این مقایسه مزایای سیاسی داخلی دارد
[ترجمه گوگل]با این وجود، در حالی که مقادیر مجارستان به یونان ممکن است سرمایه گذاران بین المللی را نادیده بگیرند، مقایسه مقادیر سیاسی داخلی است

8. Unnerve guest users by adding roving eyes that follow mouse movements.
[ترجمه ترگمان]unnerve با اضافه کردن چشم های roving که حرکات موس را دنبال می کنند
[ترجمه گوگل]کاربران مهمان را با افزودن چشمان رووشی که از حرکات موشی دنبال می کنند، بیرون بیاورید

9. Scramblers can often unnerve a better tennis player.
[ترجمه ترگمان]Scramblers اغلب می تواند به بازیکن تنیس بهتری تبدیل شود
[ترجمه گوگل]Scramblers اغلب می تواند یک بازیکن تنیس بهتر را بی اعتبار کند

10. To deprive of composure or emotional stability; unnerve.
[ترجمه ترگمان]برای محروم کردن آرامش یا ثبات عاطفی؛ unnerve
[ترجمه گوگل]برای محروم کردن آرامش یا ثبات احساسی؛ بی اعتنایی

11. The strength of our feelings is one of the things about women that most unnerve men.
[ترجمه ترگمان]قدرت احساسات ما یکی از چیزهایی است که در مورد زنان وجود دارد که most مرد هستند
[ترجمه گوگل]قدرت احساسات ما یکی از چیزهایی است که زنان بیشتر از مردان نگران هستند

12. While every bank's loan book is different, failure by other banks to post substantial increases in this reserve ratio could well unnerve investors.
[ترجمه ترگمان]در حالی که هر کتاب وام هر بانک متفاوت است، اما شکست بانک های دیگر برای بعد از افزایش قابل توجه در این نسبت ذخیره می تواند سرمایه گذاران را به خوبی تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه گوگل]در حالی که کتاب وام هر بانک متفاوت است، شکست بانک های دیگر برای ارسال قابل توجه افزایش در این نسبت ذخیره سازی به خوبی می تواند سرمایه گذاران را بی اعتبار کند

13. Hitler turned and peered closely at his aide - de - camp . Those beady eyes never failed to unnerve Puttkamer.
[ترجمه ترگمان]هیتلر برگشت و با دقت به آجودان و آجودان او نگاه کرد اون چشمه ای ریز و براق هیچ وقت به \"دلسرد کردن\" و \"دلسرد کردن\" شکست نمیخوره
[ترجمه گوگل]هیتلر تبدیل شد و از همتای او دزدی کرد این چشمان نازک هرگز موفق به شکستن Puttkamer

His threatening words unnerved her.

حرف‌های تهدید‌آمیز او موجب شد که خودش را ببازد.


پیشنهاد کاربران

اعصاب کسی را بهم ریختن

to make someone feel less confident and slightly frightened
مرعوب کردن ، ترساندن ( فعل )

روی اعصاب کسی رفتن


کلمات دیگر: