کلمه جو
صفحه اصلی

unassertive


معنی : کمرو، محجوب، افتاده حال
معانی دیگر : محجوب، کمرو، افتاده حال

انگلیسی به فارسی

محجوب، کمرو، افتاده حال


غیرشفاف، محجوب، کمرو، افتاده حال


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of assertive.
متضاد: assertive

• not assertive, insecure, not standing on one's rights, not holding fast to one's opinion

مترادف و متضاد

کمرو (صفت)
sham, weak, shy, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, coy, cagey, meticulous, sheepish, blate, cagy, chary, chicken-livered, unassertive

محجوب (صفت)
shy, bashful, timid, unobtrusive, diffident, decent, blate, unassertive

افتاده حال (صفت)
unassertive

جملات نمونه

1. The guilds were weak and unassertive, functioning mainly as a mechanism for economic regulation.
[ترجمه ترگمان]اصناف ضعیف و unassertive بودند، و اصولا به عنوان مکانیزمی برای مقررات اقتصادی عمل می کردند
[ترجمه گوگل]این گروه ها ضعیف و متزلزل بودند، عمدتا به عنوان مکانیسم تنظیم مقررات اقتصادی عمل می کردند

2. Allen has a meek, timid, and unassertive nature.
[ترجمه ترگمان]آلن آدم بردبار و محجوب و unassertive است
[ترجمه گوگل]آلن دارای طبیعت خجالتی، ترسو و غیرشخصی است

3. But what if those "rules" have made you into a passive, unassertive, accommodating, compliant person when you would really prefer to speak up more about your true feelings and desires?
[ترجمه ترگمان]اما اگر آن قوانین \" شما را به یک فرد منفعل، سازگار، سازگار و سازگار تبدیل کرده اند در صورتی که شما واقعا ترجیح می دهید که بیشتر در مورد احساسات و خواسته های واقعی خود صحبت کنید؟
[ترجمه گوگل]اما اگر این 'قوانین' شما را به یک فرد منفعل، غیر متقاعد کننده، سازگار، سازگار تبدیل کند، شما واقعا ترجیح می دهید بیشتر در مورد احساسات و خواسته های واقعی خود صحبت کنید؟

4. Temperament is in the eye of the voter. Is one response evidence of composure and self-possession — or of being too laid-back and unassertive?
[ترجمه ترگمان]Temperament در چشم رای دهندگان است آیا یک مدرک پاسخ از آرامش و تسلط بر خویشتن است - یا اینکه بیش از حد laid و unassertive است؟
[ترجمه گوگل]دما در چشم رأی دهنده است آیا یک شواهد واکنش نشان می دهد که آرامش و خودخواهی - یا بودن بیش از حد به عقب و عدم تسخیر؟

5. Mr Lee is one of the very few modest, unassertive personalities in the company.
[ترجمه حلما عیسی زئی] آقای لی یکی از معدود شخصیتهای فروتن و محجوب در شرکت است
[ترجمه ترگمان]آقای لی یکی از معدود شخصیت های modest در این شرکت است
[ترجمه گوگل]آقای لی یکی از چند شخصیت بی نظیر و متزلزل در شرکت است

6. CANADIANS used to think of themselves as being quiet, modest and unassertive.
[ترجمه حلما عیسی زئی] کاناداییها قبلا خودشونو ارام فروتن و محجوب میدونستند
[ترجمه ترگمان]canadians عادت داشتند که خود را آرام، فروتن و unassertive بدانند
[ترجمه گوگل]کانادایی ها فکر می کردند که خودشان را آرام، متوسط ​​و متزلزل می دانند

7. Dr. Todt was one of the very few modest, unassertive personalities in the government.
[ترجمه ترگمان]دکتر Todt یکی از معدود شخصیت های برجسته و unassertive در دولت بود
[ترجمه گوگل]دکتر Todt یکی از معدود افراد معتدل و ناکارآمد در دولت بود

8. DR. Todt was one of the very few modest, unassertive personalities in the government.
[ترجمه ترگمان]دکتر حمزه یکی از معدود شخصیت های برجسته در دولت بود
[ترجمه گوگل]دکتر Todt یکی از معدود شخصیت های غیر قابل تکرار در دولت بود

9. My mother did not wear lipstick, her brassieres were unassertive, her hair was done up in a tight crown of braids that emphasized her wide white forehead.
[ترجمه ترگمان]مادرم رژ لبش را نزده بود و موهایش بور بود و موهای مجعد او روی پیشانی سفیدش تاکید کرده بود
[ترجمه گوگل]مادر من رژ لب را پوشانده بود، سینه هایش غیرقابل تشخیص بود، موهایش را در یک تاج تنگ بافتی که روی پیشانی سفید خود قرار گرفته بود، انجام داد


کلمات دیگر: