کلمه جو
صفحه اصلی

unanswerable


معنی : قاطع، دندان شکن، تکذیب ناپذیر، بیجواب، جواب ناپذیر
معانی دیگر : جواب ناپذیر، بیجواب، قاطع، دندان شکن، تکذیب ناپذیر

انگلیسی به فارسی

جواب ناپذیر، بیجواب، قاطع، دندان شکن، تکذیب ناپذیر


پاسخگو نیست، دندان شکن، بیجواب، جواب ناپذیر، قاطع، تکذیب ناپذیر


انگلیسی به انگلیسی

• irrefutable, incontestable, undeniable, not answerable
an unanswerable question cannot be answered, because it has no possible answer.
an unanswerable argument or criticism is so obviously correct that you cannot disagree with it.

مترادف و متضاد

قاطع (صفت)
decisive, definitive, final, decretive, decretory, categorical, overbearing, categoric, crucial, conclusive, incisive, trenchant, secant, magistral, unanswerable

دندان شکن (صفت)
irrecusable, unanswerable

تکذیب ناپذیر (صفت)
unanswerable, irrefutable

بی جواب (صفت)
unanswerable

جواب ناپذیر (صفت)
unanswerable

جملات نمونه

1. They would ask their mother unanswerable questions.
[ترجمه ترگمان]آن ها از مادرشان سوال می کردند که جوابی به آن ها بدهد
[ترجمه گوگل]آنها سوالات بی سواد مادر خود را می پرسند

2. The argument for recruiting McGregor was unanswerable.
[ترجمه ترگمان]بحث برای استخدام مک گری گور به هیچ وجه جوابی نداشت
[ترجمه گوگل]استدلال برای استخدام McGregor بی جواب بود

3. They presented an unanswerable case for more investment.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک مورد جوابی برای سرمایه گذاری بیشتر ارائه کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک مورد بی پاسخ را برای سرمایه گذاری بیشتر ارائه دادند

4. The case for better public transport is unanswerable .
[ترجمه ترگمان]موردی برای حمل و نقل عمومی بهتر جواب ندارد
[ترجمه گوگل]مورد برای حمل و نقل عمومی بهتر پاسخگو نیست

5. With his current superb form, he presents an unanswerable case for selection in the team.
[ترجمه ترگمان]او با این شکل عالی کنونی، یک مورد جوابی برای انتخاب تیم ارائه می کند
[ترجمه گوگل]با فرم عالی فعلی او، یک مورد بی پاسخ برای انتخاب در تیم ارائه می دهد

6. The Right-Ons fired back the unanswerable reply that meetings belonged to those who attended them.
[ترجمه ترگمان]کمیته حقوق بشر در پاسخ به این پاسخ که جلسات آن متعلق به کسانی بود که در این جلسات شرکت داشتند، پاسخ داد
[ترجمه گوگل]سمت راست پاسخ پاسخ ناپذیری را که جلسات مربوط به کسانی بود که در آنها حضور داشت، اخراج کرد

7. However, it was no use pondering on unanswerable questions.
[ترجمه ترگمان]با این همه، هیچ فایده ای نداشت که به سوال های بی جواب فکر کند
[ترجمه گوگل]با این وجود، استفاده از مطالب سوالات غیر قابل انعطاف در مورد آن بی فایده بود

8. His case/defence is unanswerable.
[ترجمه ترگمان]پرونده و دفاع او جوابی ندارد
[ترجمه گوگل]مورد / دفاع او بی پاسخ است

9. This hint of planning poses as yet unanswerable questions about the early impetus towards urban development.
[ترجمه ترگمان]این اشاره از برنامه ریزی سوالاتی در مورد انگیزه اولیه برای توسعه شهری مطرح می کند
[ترجمه گوگل]این نکات برنامه ریزی، سوالات بی پاسخ را در مورد انگیزه اولیه برای توسعه شهری مطرح می کند

10. This book provides an unanswerable riposte to such nostalgic nonsense.
[ترجمه ترگمان]این کتاب پاسخ متقابل را به این مزخرفات بی معنی می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب یک ربط بی پاسخ را به چنین مزخرف دلتنگی می دهد

11. Being unanswerable, it suggests that the terms of the discussion are wrong.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که شرایط بحث اشتباه هستند
[ترجمه گوگل]بی تردید، این نشان می دهد که شرایط گفتگو اشتباه است

12. There were so many questions - all unanswerable.
[ترجمه ترگمان]سوالات زیادی وجود داشت - همه unanswerable
[ترجمه گوگل]سوالات بسیاری وجود داشت - همه بی پاسخ می ماند

13. One last problem remains, but is probably unanswerable.
[ترجمه ترگمان]آخرین مساله باقی می ماند، اما احتمالا بی جواب می ماند
[ترجمه گوگل]یکی از مشکلات گذشته باقی می ماند، اما احتمالا بی جواب است

14. It is rational and scientifically unanswerable, but still interesting.
[ترجمه ترگمان]این حرف منطقی و از لحاظ علمی قابل بحث است، اما هنوز جالب است
[ترجمه گوگل]این منطقی و علمی بی جواب است، اما هنوز جالب است

15. I hung back in the separate unasked an unanswerable questions.
[ترجمه ترگمان]بدون این که سوالی بی جواب مانده باشد، گوشی را برداشتم
[ترجمه گوگل]من به طور جداگانه پاسخ سوالات بی پاسخ را مجبور کردم


کلمات دیگر: