کلمه جو
صفحه اصلی

unassuming


معنی : ساده، افتاده، بی تکلف، بی ادعا، بی تصنع
معانی دیگر : نامغرور، فروتن، متواضع

انگلیسی به فارسی

فروتن، بی ادعا، افتاده، بی تصنع، بی تکلف، ساده


انعطاف پذیر، بی ادعا، بی تکلف، ساده، افتاده، بی تصنع


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unassumingly (adv.), unassumingness (n.)
• : تعریف: without airs or pretensions; modest; reserved.
مترادف: demure, humble, modest, retiring, simple, unaffected, unpretentious
متضاد: assuming, conceited, high-flown, overweening, presumptuous
مشابه: diffident, down-to-earth, genuine, informal, low-key, quiet, reticent, shy

- She is so unassuming that you'd never guess she's a world-renowned opera singer.
[ترجمه ترگمان] او آنقدر متواضع است که هیچ وقت حدس نمی زنید که او یک خواننده اپرا پر آوازه دنیا است
[ترجمه گوگل] او خیلی بی ادعا است که شما هرگز حدس می زنید او یک خواننده اپرا مشهور جهان است

• humble, modest, not pretentious
an unassuming person is modest and quiet; used showing approval.

مترادف و متضاد

ساده (صفت)
accustomed, ordinary, normal, simple, easy, plain, naive, modest, bare, open-and-shut, artless, onefold, natural, smooth, unobtrusive, unaffected, customary, dupeable, free-standing, simplex, homely, humbly, inartificial, unassuming, simple-minded, uncomplicated, unforced, unlabored, unlaboured, unpretending

افتاده (صفت)
lowly, modest, meek, flagging, low, elliptic, fallen, unassuming

بی تکلف (صفت)
simple, pickwickian, unpretentious, unassuming

بی ادعا (صفت)
unassuming

بی تصنع (صفت)
unassuming

shy


Synonyms: backward, bashful, diffident, humble, lowly, meek, modest, mousy, plain, prim, quiet, reserved, retiring, self-effacing, simple, unambitious, unassertive, unobtrusive, unostentatious, unpretending, unpretentious


Antonyms: bold, brave, confident, presumptuous


جملات نمونه

1. His unassuming manner concealed an iron will.
[ترجمه ترگمان]رفتار unassuming اراده آهنین او را پنهان می کند
[ترجمه گوگل]به طرز غیرمعمول او آهن را پنهان می کند

2. Despite his position, he has an unassuming personality.
[ترجمه ترگمان]با وجود موقعیت او، او شخصیتی ساده و بی تکلف دارد
[ترجمه گوگل]با وجود موقعیت او، او شخصیت بی نظیری دارد

3. He was shy and unassuming and not at all how you expect an actor to be.
[ترجمه ترگمان]او خجالتی و متواضع بود و اصلا انتظار چنین بازیگری را نداشت
[ترجمه گوگل]او خجالتی و بی رحمانه بود و به هیچ وجه چطور انتظار می رفت یک بازیگر باشد

4. However, this unassuming manner concealed an iron will.
[ترجمه ترگمان]با این همه، این روش ساده و ساده، یک اراده آهنین را پنهان می داشت
[ترجمه گوگل]با این حال، این روش بی نظیر، یک آهن را پنهان می کند

5. One remains unassuming with a smack of humility, the other aggressive with a raw animal power.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها بدون تظاهر به تواضع، و دیگری مهاجم با قدرت حیوانی خام، ثابت می ماند
[ترجمه گوگل]یکی با کمال فروتنی باقی می ماند، یکی دیگر با قدرت حیوانی خام تهاجمی است

6. Yet this unassuming treatise, written by Amelia Simmons, is a giant in culinary history.
[ترجمه ترگمان]با این حال این رساله فروتن، که توسط آملیا سیمونز نوشته شده است، غولی در تاریخ آشپزی است
[ترجمه گوگل]با این حال این رساله بی قید و شرط، نوشته شده توسط آملیا سیمونز، غول پیکر در تاریخ آشپزی است

7. Jayasuriya's unassuming darts were well directed and by the time he was bowling, the pitch was unreliable.
[ترجمه ترگمان]دارت بی unassuming راهنمایی خوبی بود و وقتی که داشت بولینگ بازی می کرد، زمین غیرقابل اعتمادی بود
[ترجمه گوگل]Darts unassuming Jayasuriya به خوبی هدایت شد و تا زمانی که او بولینگ بود، زمین غیر قابل اعتماد بود

8. But his celebrity status has forced the unassuming actor to take a seat in the stands.
[ترجمه ترگمان]اما موقعیت معروف او باعث شد که هنرپیشه بی پروا در جایگاه تماشاچیان بنشیند
[ترجمه گوگل]اما وضعیت مشهور او باعث می شود که بازیگر بی قاعده در جایگاه خود جای گیرد

9. He was a modest and unassuming man who never gave the impression that he knew all the answers.
[ترجمه ترگمان]او مردی متواضع و unassuming بود که هرگز تصور نمی کرد که همه جواب ها را می داند
[ترجمه گوگل]او یک مرد بی نظیر و بی رحم بود که هرگز تصور نمی کرد که تمام پاسخ ها را می دانست

10. A brilliant scientist, Hesswas unassuming about his talents and perhaps tentative about the new ideas he was presenting.
[ترجمه ترگمان]یک دانشمند برجسته، با علاقه به استعدادهای خود، و شاید هم در مورد عقاید جدیدی که در حال ارائه آن بود، تردید داشت
[ترجمه گوگل]یک دانشمند برجسته، هسواس در مورد استعدادهای خود و شاید اظهار نظری در مورد ایده های جدید او ارائه شده است

11. David grinned in that unassuming way of his and made his class line-up for my autograph.
[ترجمه ترگمان]دیوید با همان روش معمول خودش، برای امضای من، سر کلاس را برای امضای من آماده کرد
[ترجمه گوگل]دیوید در این روش بی نظیر از او خشنود شد و کلاس خود را در اختیار من قرار داد

12. We were charmed by the dignified and unassuming Tibetan people.
[ترجمه ترگمان]ما مجذوب مردم dignified و متواضع Tibetan شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما توسط مردم تبتی و انسانی تسلیم شدیم

13. The round, muted bluesy guitar is solid and unassuming until it explodes into a dizzying solo.
[ترجمه ترگمان]گرد و غبار ملایم bluesy تا زمانی که به تنهایی به تنهایی منفجر شود، جامد و بی ادعا است
[ترجمه گوگل]گیتار بلوز خاموش، جامد و بی ادعا است، تا زمانی که انفجاری به انفرادی گیج کننده شود

14. His unassuming manner and relaxed style of writing and storytelling are deceptive.
[ترجمه ترگمان]شیوه بی تکلف و سبک راحت نویسندگی و داستان سرایی فریبنده هستند
[ترجمه گوگل]سبک بی نظیرش و سبک آرام کردن نوشتار و داستان سرایی فریبنده است

پیشنهاد کاربران

بی ریا، سربه زیر

اونی که نمیخواد مرکز توجه باشه، یا طور خاصی رفتار کنه که تو چشم باشه


کلمات دیگر: