1. She may embarrass you with her uncouth behavior.
[ترجمه ترگمان]ممکنه تو رو با رفتارهای عجیب و غریب خجالت زده کنه
[ترجمه گوگل]او ممکن است شما را با رفتار ناخوشایند خود خجالت بکشد
2. To a Japanese, spilling anything is uncouth.
[ترجمه ترگمان]به یک ژاپنی و همه چیز عجیب و غریب است
[ترجمه گوگل]به ژاپنی، ریختن هر چیز غیرعادی است
3. She found him loud-mouthed and uncouth.
[ترجمه ترگمان]او را با صدای بلند و پر سر و صدا می دید
[ترجمه گوگل]او او را با صدای بلند و بی رحم یافت
4. The stamp of the uncouth barbarian was on me.
[ترجمه ترگمان]نشانه آن وحشی وحشی در من بود
[ترجمه گوگل]مهر مهربان وحشی بر من بود
5. This led them to conclude that they were uncouth, filthy creatures who barely knew how to look after themselves.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیدند که این موجودات کثیف و کثیف و کثیف هستند که به زحمت می توانستند مراقب خود باشند
[ترجمه گوگل]این باعث شد که آنها نتیجه بگیرند که آنها موجودات کثیف و کثیف بودند که به سختی می دانستند چگونه به دنبال خودشان باشند
6. The city's elite viewed her as an uncouth farm girl.
[ترجمه ترگمان]نخبگان شهر او را به عنوان یک دختر روستایی عجیب نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]نخبگان این شهر آن را به عنوان یک دختر مزرعه غیرقابل انکار مشاهده کردند
7. Despite his uncouth manner and four-letter language, no editor is more courted by senior Conservative politicians.
[ترجمه ترگمان]با وجود رفتار ناهنجار او و زبان چهار نامه، هیچ سردبیر از سوی سیاستمداران ارشد محافظه کار مورد توجه قرار نمی گیرد
[ترجمه گوگل]علیرغم شیوه ای بی نظیر و چهار حرفی، سیاستمداران کنسروات والیتی هیچ مجری دیگری را نمی پذیرند
8. If she knew it, green and uncouth as she was, Pertwee would know it also.
[ترجمه ترگمان]اگر او این موضوع را می دانست، سبز و زمخت بود، چون خودش هم این را می دانست
[ترجمه گوگل]اگر او آن را می دانست، سبز و بی پروا بود، پرتو نیز آن را می دانست
9. The countryside was his enemy: uncouth heather and highwayman copses kept taking his jewel and hiding it.
[ترجمه ترگمان]این مناظر روستایی دشمن او بود؛ heather و highwayman، jewel را می گرفت و آن را مخفی می کرد
[ترجمه گوگل]حومه شهر، دزدی دشمن او بود و پلیس بزرگراه، جواهر خود را نگه داشت و پنهانش کرد
10. Because he got rid of his ignorant and uncouth sweetness, he is no longer a boy.
[ترجمه ترگمان]چون از شر این شیرینی نادان و uncouth خلاص شد، دیگر پسر نیست
[ترجمه گوگل]از آنجا که او از نادان و نادانش بیرون رفته است، او دیگر پسر نیست
11. Others see us as overly materialistic, somewhat uncouth and lacking in social graces.
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر ما را بسیار مادی گرا می بینند، تا حدی ناهنجار و فاقد جذابیت اجتماعی هستند
[ترجمه گوگل]بعضی دیگر ما را به عنوان بیش از حد مادی گرایی، تا حدودی بی پروا و فاقد فضل اجتماعی می بینند
12. He would become dreadful, hideous, and uncouth.
[ترجمه ترگمان]وحشتناک، زشت و زشت می شد
[ترجمه گوگل]او تبدیل خواهد شد وحشتناک، مخوف و uncouth
13. An uncouth, crude, or ill-bred person; a boor.
[ترجمه ترگمان]آدم زمخت و زمخت و خشن و خشن است
[ترجمه گوگل]یک فرد بی رحم، خام یا بدبخت؛ منفجر کردن
14. With its huge, uncouth, gnarled arms and fingers sprawling unsymmetrically, it stood an aged, angry, and scornful monster among the smiling birches.
[ترجمه ترگمان]با دست های عظیم و زمخت و زمخت و کج و معوج، در میان شاخ و برگ درختان، یک هیولای پیر، خشمگین و خشن ایستاده بود
[ترجمه گوگل]با اسلحه های بزرگ و غیرقابل انفجاری، انگشتان دست و انگشتی که به طور نامنظم در حال گسترش بود، یک هیولای سالم، عصبانی و هیجان انگیز در میان خزنده های خندان وجود داشت