کلمه جو
صفحه اصلی

teens


معنی : سنین 13 تا 19، ده تا نوزده سالگی، نوجوان ده تا 19 ساله
معانی دیگر : سنین 31 تا 91، نوجوان ده تا 91 ساله

انگلیسی به فارسی

نوجوان (از ۱۳ تا ۱۹ ساله)


نوجوانان، سنین 13 تا 19، ده تا نوزده سالگی، نوجوان ده تا 19 ساله


انگلیسی به انگلیسی

اسم جمع ( plural noun )
(1) تعریف: the numbers thirteen through nineteen, esp. as they refer to years in a person's life or in a century.

(2) تعریف: people of ages thirteen through nineteen; teen-agers.

• period of life between ages 13 and 19

مترادف و متضاد

سنین 13 تا 19 (اسم)
teens

ده تا نوزده سالگی (اسم)
teens

نوجوان ده تا 19 ساله (اسم)
teens

جملات نمونه

1. the temperature remained in the teens
حرارت میان 13 و 19 باقی ماند.

2. when i was in my teens
وقتی که نوجوان بودم

3. She went through an identity crisis in her teens .
[ترجمه ترگمان]او در نوجوانی دچار بحران هویت شد
[ترجمه گوگل]او از طریق یک بحران هویت در نوجوانانش گذشت

4. Both my daughters are in their teens.
[ترجمه هدیه] هر دو دخترم در سن نوجوانیشان هستند
[ترجمه ترگمان]هر دو دخترهایم در سن نوجوانی قرار دارند
[ترجمه گوگل]هر دو دخترم در نوجوانی هستند

5. She was in her teens when she met him.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دیده بود، در سنین نوجوانی بود
[ترجمه گوگل]او در نوجوانی بود که او را ملاقات کرد

6. All my children are in their teens.
[ترجمه ترگمان]همه بچه های من در سن نوجوانی هستند
[ترجمه گوگل]همه بچه های من در نوجوانان هستند

7. His son is in his teens.
[ترجمه ترگمان]پسرش نوجوان است
[ترجمه گوگل]پسر او در نوجوانانش است

8. She's had skin problems since her teens.
[ترجمه ترگمان]او از نوجوانی با پوستی پوستی مشکل پوستی داشته است
[ترجمه گوگل]او از نوجوانی او مشکلات پوستی داشته است

9. His parents divorced during his teens.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش در دوران نوجوانی از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش در دوران نوجوانی طلاق گرفته بودند

10. He was a rebel in his teens but he's a respectable citizen these days.
[ترجمه ترگمان]این روزها او یک یاغی بود اما این روزها شهروند محترمی است
[ترجمه گوگل]او در نوجوانانش شورشی بود اما امروزه شهروند محترم است

11. When I was in my early teens I went through a phase of only ever wearing black.
[ترجمه ترگمان]وقتی که در اولین سنین نوجوانی بودم، از یک فاز از آن دوران گذشتم که فقط با لباس سیاه پوشیده بودم
[ترجمه گوگل]وقتی که من در نوجوانی بودم، من یک فاز از سیاه پوش داشتم

12. I married in my late teens and was taken in by his charm — which soon vanished.
[ترجمه ترگمان]من در اواخر نوجوانی با او ازدواج کردم و با جذابیت او ازدواج کردم - که خیلی زود ناپدید شد
[ترجمه گوگل]من در نوجوانان مرحومم ازدواج کردم و توسط جذابیت آن - که به زودی از بین رفته بود

13. He's in his early/mid/late teens.
[ترجمه ترگمان]او در سنین زودرس و اوایل نوجوانی قرار دارد
[ترجمه گوگل]او در نوجوانان اوایل / اواسط / اواخر او است

پیشنهاد کاربران

Teenage=نوجوان
با توجه به سن نوجوانی که بازه ۱۳ تا ۱۹ است
Teen به سن ۱۳ تا ۱۹ می گویند.

سن بلوغ. بین 13 تا 16 سالگی


کلمات دیگر: