کلمه جو
صفحه اصلی

vestige


معنی : ذره، اثر، نشان، خرده، جای پا، بقایا، ردیا
معانی دیگر : رد، باقیمانده، (جمع) بقایا، نشانه، بازمانه

انگلیسی به فارسی

( vestigial ) نشان، اثر، جای پا، ردیا، ذره، خرده،بقایا


از دست دادن، اثر، ذره، جای پا، بقایا، نشان، ردیا، خرده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a visible trace or sign of something no longer present or existing.
مترادف: evidence, remains, remnant, trace
مشابه: artifact, fossil, indication, mark, memento, relic, ruins, shadow, sign

- The archeologists explored the last vestiges of the ancient city.
[ترجمه ترگمان] باستان شناسان آخرین بقایای شهر باستانی را کشف کردند
[ترجمه گوگل] باستان شناسان آخرین مکان های شهر باستانی را بررسی کردند
- In this new act, the celebrated singer displayed no vestige of her former talent.
[ترجمه ترگمان] در این عمل جدید، خواننده مشهور هیچ اثری از استعداد سابق خود نشان نداد
[ترجمه گوگل] در این اثر جدید، خواننده مشهور هیچ نشانهای از استعداد سابق خود را نشان نداد

(2) تعریف: a rudimentary or non-functional part or organ remaining from an earlier stage of development in an individual or species, such as the human appendix.
مشابه: rudiment

• sign, mark, trace; remnant; undeveloped remains of a body part or an organ that was healthy and functional in a previous stage of development (biology)
if there is no vestige of something, there is not even a small part of it left; a formal word.

مترادف و متضاد

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

خرده (اسم)
small, particle, bit, grain, sliver, fragment, fritter, anything small, crumb, debris, filings, mote, piece, shred, shiver, splinter, spall, vestige, groat, snip, small piece, spill, tittle, vestigium

جای پا (اسم)
trace, foothold, footing, toe, rake, footstep, footprint, vestige, toehold, footmark

بقایا (اسم)
rest, leftover, vestige, remains, reliquiae, remnants

ردیا (اسم)
vestige

sign, indication


Synonyms: evidence, glimmer, hint, memento, print, relic, remainder, remains, remnant, residue, scrap, shadow, suspicion, token, trace, track


جملات نمونه

1. there was no vestige of hope in her face
در چهره ی او اثری از امید وجود نداشت.

2. There's not a vestige of truth in the witness's statement.
[ترجمه ترگمان]در اظهارات شاهد، ذره ای از حقیقت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در بیانیه شهادت، حقیقت وجود ندارد

3. There's not a vestige of truth in the story.
[ترجمه ترگمان]در این داستان ذره ای از حقیقت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در این داستان هیچ حقیقتی وجود ندارد

4. There's not a vestige of truth in the rumour.
[ترجمه پویا محمودی] ردی از حقیقت در شایعه وجود ندارد.
[ترجمه ترگمان]در این شایعه ذره ای از حقیقت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در شایعه وجود ندارد

5. We represent the last vestige of what made this nation great — hard work.
[ترجمه ترگمان]ما آخرین بازمانده آنچه که این کشور را به شدت انجام داد را نشان می دهیم
[ترجمه گوگل]ما نماینده آخرین دستاورد از آنچه این ملت را بزرگ کرد - کار سخت است

6. He looked at her without a vestige of sympathy.
[ترجمه ترگمان]بدون ذره ای همدردی به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بدون توجه به همدردی به او نگاه کرد

7. There is not a vestige of truth in the report.
[ترجمه ترگمان]در این گزارش ذره ای از حقیقت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در این گزارش، حقیقت وجود ندارد

8. There is now no vestige of hope that the missing children will be found alive.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر هیچ امیدی وجود ندارد که کودکان گم شده را زنده پیدا کنند
[ترجمه گوگل]اکنون هیچ امیدی وجود ندارد که بچه های گمشده زنده بمانند

9. Not a vestige of the abbey remains.
[ترجمه ترگمان]هیچ نشانی از بقایای صومعه نیست
[ترجمه گوگل]یک پیروزی از عبادت باقی نمی ماند

10. I'm struggling to retain any vestige of belief in his innocence.
[ترجمه ترگمان]من در حال تلاش برای حفظ ذره ای از ایمان در بی گناهی او هستم
[ترجمه گوگل]من در تلاش هستم تا هر گونه بی اعتمادی به باور خود را حفظ کنم

11. He showed no vestige of remorse for his crime.
[ترجمه ترگمان]به خاطر جنایتی که مرتکب شده بود هیچ نشانی از پشیمانی در او دیده نمی شد
[ترجمه گوگل]او هیچ جرم و جنایت را برایش نگفت

12. This was on-the-edge black comedy that dispelled any vestige of condescension that might have been felt towards the performers.
[ترجمه ترگمان]این کمدی از کمدی سیاه بود که ذره ای از that را که ممکن بود نسبت به بازیگران داشته باشد از بین برد
[ترجمه گوگل]این کمدی سیاه بر روی لبه بود که هرکدام از دلسوزی را که ممکن بود نسبت به هنرمندان احساس شود، برطرف کرد

13. But they stayed to erase every vestige of paganism.
[ترجمه ترگمان]اما آن ها باقی ماندند تا همه vestige را از هم پاک کنند
[ترجمه گوگل]اما آنها باقی ماندند تا هر جاهایی از بت پرستی را پاک کنند

14. Marks was not shown even a vestige of pity.
[ترجمه ترگمان]مارکز حتی یک ذره هم از دلسوزی نشان نداده بود
[ترجمه گوگل]علامت گذاری نشانه ای از حیرت انگیز نبود

15. It was intended to swallow every vestige of dwindling attractiveness out of her.
[ترجمه ترگمان]قصد داشت هر vestige را که از دست داده بود قورت بدهد
[ترجمه گوگل]در نظر گرفته شده بود که هر سبکی از جذابیت رو به کاهش از او فرو برد

vestiges of past civilizations

بقایای تمدن‌های گذشته


There was no vestige of hope in her face.

در چهره‌ی او اثری از امید وجود نداشت.


the vestiges of that ancient palace

بازمانه‌های آن کاخ کهن


پیشنهاد کاربران

اثر
نشان ، نشانه

بقایای یک ساختار است که در مراحل قبلی تکامل یک گونه یا یک فرد دارای عملکرد بوده است.


کلمات دیگر: