کلمه جو
صفحه اصلی

unproductive


معنی : عقیم
معانی دیگر : بیحاصل

انگلیسی به فارسی

بی حاصل


غیر تولیدی، عقیم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of productive.
متضاد: productive, prolific
مشابه: abortive, barren, ineffective

- It was an unproductive meeting because no one was willing to compromise.
[ترجمه ترگمان] این یک جلسه بی حاصل بود، زیرا هیچ کس مایل به سازش نبود
[ترجمه گوگل] این یک جلسه غیرمولد بود زیرا هیچ کس مایل به مصالحه نبود

• not productive; unfruitful, not prolific; unavailing
something that is unproductive does not produce anything useful.

مترادف و متضاد

عقیم (صفت)
abortive, fruitless, barren, sterile, unproductive, childless, vain

idle, nonproductive


Synonyms: barren, empty, fruitless, futile, ineffective, infertile, pointless, sterile, trivial, unprofitable, useless, worthless


جملات نمونه

1. I've had a very unproductive day.
[ترجمه ...] روز بی سود و حاصلی داشتم
[ترجمه ترگمان]یه روز خیلی بی unproductive داشتم
[ترجمه گوگل]من یک روز بسیار ناباروری داشتم

2. Poor working conditions lead to demoralized and unproductive employees.
[ترجمه ترگمان]شرایط کاری ضعیف منجر به کارمندان دلسرد و غیرسازنده می شود
[ترجمه گوگل]شرایط کار ضعیف منجر به کارکنان فاسد و غیر کارآمد می شود

3. There are many instances of necessary unproductive consumption, both in the absolute and historically determined sense.
[ترجمه ترگمان]موارد زیادی از مصرف غیر موثر، هم در مطلق و هم از لحاظ تاریخی، وجود دارد
[ترجمه گوگل]موارد بسیاری از مصرف غیرمولدنی ضروری، هر دو در معنای مطلق و تاریخی تعیین شده وجود دارد

4. It was pointed out that if unproductive consumption is increased equilibrium may be maintained.
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که اگر مصرف بی رویه افزایش یابد، تعادل ممکن است حفظ شود
[ترجمه گوگل]اشاره شد که اگر مصرف غیر تولیدی موجب افزایش تعادل شود، ممکن است حفظ شود

5. To suggest that all unproductive consumption is solely capitalist personal consumption is to go beyond the bounds of credibility.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد می کند که مصرف بی رویه تنها مصرف شخصی سرمایه داری است که فراتر از مرزه ای اعتبار می رود
[ترجمه گوگل]پیشنهاد می کند که تمام مصرف غیر تولیدی صرفا مصرف شخصی سرمایه داری است که فراتر از حد اعتبار باشد

6. The meeting was long and noisy, but unproductive.
[ترجمه ترگمان]جلسه طولانی و پر سر و صدا بود، اما بی ثمر
[ترجمه گوگل]جلسه طولانی و پر سر و صدا بود، اما غیر تولید شده است

7. Unproductive guilt hinders your behaviour in a variety of ways.
[ترجمه ترگمان]احساس گناه به طرق مختلف مانع رفتار شما می شود
[ترجمه گوگل]گناه نابالغ رفتار شما را از راه های مختلفی متاثر می کند

8. Similarly, if the rate of unproductive consumption declines, then - cet. par. - accumulation increases.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، اگر میزان مصرف بی رویه کاهش یابد، پس - cet par - تجمع افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، اگر نرخ مصرف غیر تولیدی کاهش یابد، سپس - cet par - انباشت افزایش می یابد

9. Unproductive meetings, domestic rows and uncomfortable social chit-chat can all be caused by status needs being ignored and camouflaged.
[ترجمه ترگمان]جلسات unproductive، ردیف های داخلی و chit اجتماعی ناخوشایند می تواند باعث نادیده گرفته شدن نیازها و camouflaged شود
[ترجمه گوگل]جلسات غیرمولد، ردیف های داخلی و چت چت اجتماعی ناخوشایند می توانند موجب نادیده گرفتن و غلبه بر وضعیت باشند

10. Even after an unproductive third quarter, the Raiders still led 14-
[ترجمه ترگمان]حتی بعد از ربع سوم unproductive، مهاجمان هنوز ۱۴ سال داشتند -
[ترجمه گوگل]حتی پس از سه ماهه سوم تولید ناخوشایند، اظهارات هنوز هم 14-

11. You can keep the factory shut down and unproductive, or you can clear it out and get to work.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید کارخانه را تعطیل و بی ثمر نگه دارید، یا می توانید آن را تمیز کنید و کار کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید کارخانه را به حالت تعطیل و غیرفعال نگه دارید یا می توانید آن را پاک کنید و کار کنید

12. It was one of those unproductive confrontations between students and senior members of the university.
[ترجمه ترگمان]این یکی از درگیری های بی حاصل میان دانشجویان و اعضای ارشد دانشگاه بود
[ترجمه گوگل]این یکی از آن مقابله غیرمولد بین دانشجویان و اعضای ارشد دانشگاه بود

13. Intellectuals were dismissed as uncreative and unproductive.
[ترجمه ترگمان]روشنفکران به عنوان \"uncreative\" و \"بی ثمر\" اخراج شدند
[ترجمه گوگل]روشنفکران به عنوان غیرقابل اجتناب و بی پروایی رد شدند

14. It was a very unproductive meeting.
[ترجمه ترگمان]این یک جلسه بسیار بی حاصل بود
[ترجمه گوگل]این یک جلسه بسیار غیرمولد بود

15. He has no sentimentality about firing unproductive employees, even those who have worked for the company for years.
[ترجمه ترگمان]او احساساتی در مورد اخراج کارمندان ناکارآمد، حتی آن هایی که سال ها برای شرکت کار کرده اند، ندارد
[ترجمه گوگل]او احساساتی در مورد شلیک کارکنان غیر کارآمد، حتی کسانی که برای سال ها کار کرده اند، احساساتی نیست

پیشنهاد کاربران

بی ثمر

به نقل از هزاره:
بی نتیجه
بی حاصل
بی فایده
بی ثمر
[زمین] غیرحاصلخیز
[وقت] تلف شده

بدرد نخور
بی فایده

ناکارآمد

unproductive ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: نازایا
تعریف: در صرف، ویژگی صورت ها و الگوها و قواعدی که برای ساخت صورت های جدید، دیگر به کار نمی روند


کلمات دیگر: