uneven

معنی : نامساعد، نا هموار، ناصاف، ناجور

معانی دیگر : ناموازی، ناهم راستا، کج و کوله، (به ویژه از نظر طول یا ضخامت) نابرابر، جوراجور، ناهم دیس، نایکدست، (حساب) تاق (در برابر جفت: even)، غیر قابل تقسیم به دو عدد صحیح، ناهمسنگ، نامتوازن، نامنصفانه، غیرعادلانه

انگلیسی به فارسی

ناهموار، ناجور، نا هموار، ناصاف، نامساعد

ناهموار، ناصاف، ناجور

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

حالات: unevener, unevenest
مشتقات: unevenly (adv.), unevenness (n.)

• (1) تعریف: not smooth, regular, or flat; rough or jagged.
• مترادف: bumpy, jagged, rough
• متضاد: even, flat, level, smooth
• مشابه: coarse, grainy, irregular, rugged

- I tripped on the uneven pavement.

[ترجمه ترگمان] روی سنگفرش ناهموار سکندری خوردم
[ترجمه گوگل] من روی آسفالت ناهموار رفتم

• (2) تعریف: irregular or varying in quality; not consistent.
• مترادف: inconsistent, patchy, streaky
• متضاد: equable, even, regular
• مشابه: changing, checkered, fluctuating, inconstant, irregular, unsteady, variable, varying

- The book was criticized for its uneven writing style.

[ترجمه ترگمان] این کتاب به خاطر سبک نویسندگی ناهموار مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه گوگل] این کتاب برای سبک نوشتاری ناهموار مورد انتقاد قرار گرفت

• (3) تعریف: not straight, level, or parallel.
• مترادف: skew, slanting
• متضاد: even
• مشابه: irregular, sloping, tilted

- Your skirt's hem is uneven.

[ترجمه ترگمان] دامن Your ناهموار است
[ترجمه گوگل] دامن شما ناهموار است

• (4) تعریف: unbalanced, unfair, or one-sided.
• مترادف: one-sided, unbalanced, unequal, unfair
• متضاد: close, even
• مشابه: lopsided

- an uneven distribution

[ترجمه ترگمان] یک توزیع غیر یکنواخت
[ترجمه گوگل] توزیع ناهموار

- an uneven tennis match

[ترجمه ترگمان] یک بازی تنیس نابرابر
[ترجمه گوگل] یک مسابقه تنیس غیر عادی

• (5) تعریف: of a number, odd.
• مترادف: odd
• متضاد: even

• rough, bumpy; unequal, unbalanced; varying; unfair; not belonging to the set of even numbers, odd (mathematics)
something that is uneven does not have a flat, straight, smooth, or regular surface.
you can describe something which is not consistent in quality or extent as uneven.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] رنگرزی ویاچاپ نایکنواخت درپارچه
[ریاضیات] نامساوی

مترادف و متضاد

نامساعد (صفت)

bad, unfavorable, inimical, inadequate, uneven, unfair, unclear

نا هموار (صفت)

rough, rude, rugged, uneven, unfair, scaly, ragged, bumpy, jagged, scabrous

ناصاف (صفت)

uneven, lumpy, streaky, ragged, coarse-grained, impure, snaggy

ناجور (صفت)

incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

not smooth or balanced

Synonyms: asperous, asymmetrical, broken, bumpy, changeable, craggy, differing, discrepant, disparate, disproportionate, fitful, fluctuating, harsh, ill-matched, intermittent, irregular, jagged, jerky, leftover, lopsided, nonsymmetrical, notched, not flat, not level, not parallel, odd, off-balance, one-sided, overbalanced, patchy, remaining, rough, rugged, scabrous, scraggy, serrate, spasmodic, spotty, unbalanced, unequal, unfair, unlevel, unsmooth, unsteady, unsymmetrical, variable

Antonyms: balanced, continuous, even, level, smooth

جملات نمونه

uneven teeth

دندان‌های کج‌و‌کوله

two pipes of uneven length

دو لوله با طول متفاوت

uneven handwriting

دستخط ناموزون

even and uneven numbers

اعداد جفت و اعداد تاق

1. uneven handwriting

دستخط ناموزون

2. uneven print

چاپ غیر یکدست (نامنظم)

3. uneven teeth

دندان های کج و کوله

4. even and uneven numbers

اعداد جفت و اعداد تاق

5. two pipes of uneven length

دو لوله با طول متفاوت

6. the surface of the earth is uneven

پوسته ی زمین ناهموار است.

7. The floor felt uneven under his feet.

[ترجمه ترگمان]کف اتاق زیر پایش ناهموار بود
[ترجمه گوگل]طبقه زیر پای او ناهموار بود

8. He staggered on the uneven surface of the car park.

[ترجمه ترگمان]تلوتلوخوران روی سطح ناهموار پارک اتومبیل تلوتلو خورد
[ترجمه گوگل]او روی سطح ناهموار پارکینگ متمرکز شد

9. The sidewalk is very uneven—be careful where you walk.

[ترجمه ترگمان]پیاده رو خیلی ناهموار است - مواظب باش کجا راه میری
[ترجمه گوگل]پیاده رو بسیار ناهموار است - مراقب باشید که در آن راه می روید

10. She stumbled a little on the uneven path.

[ترجمه ترگمان]کمی در کوره راه ناهموار پیش رفت
[ترجمه گوگل]او کمی بر روی مسیر ناهموار تردید کرد

11. The country was noted for its uneven distribution of land resources.

[ترجمه ترگمان]این کشور به خاطر توزیع ناهموار منابع زمین مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این کشور به خاطر توزیع ناهموار منابع زمین آن است

12. The heterogeneity and uneven development of China's economy are rather advantageous in the war of resistance.

[ترجمه ترگمان]عدم تجانس و توسعه نامتعادل اقتصاد چین در جنگ مقاومت سودمند است
[ترجمه گوگل]ناهمگونی و توسعه نابرابر اقتصاد چین در جنگ مقاومت بسیار سودمند است

13. They daubed up the walls with uneven drops of paint.

[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]آنها دیوارها را با قطره های ناهموار رنگ پاره کردند

14. Your work has been rather uneven this term, Matthew.

[ترجمه ترگمان]کاری که شما انجام دادید نسبتا ناهموار بود، متیو
[ترجمه گوگل]کار شما این اصطلاح متیو ناموفق بوده است

15. There is an uneven distribution of wealth across the country from the north to the south.

[ترجمه ترگمان]یک توزیع نابرابر ثروت در سراسر کشور از شمال به جنوب وجود دارد
[ترجمه گوگل]توزیع نابرابر ثروت در سراسر کشور از شمال به جنوب وجود دارد

The surface of the table is unequal.

سطح میز صاف نیست.

پیشنهاد کاربران

غیر متوازن - ناهماهنگ

ناهمگون

ناصاف . نا مساعد

ناهموار، غیریکنواخت

پرفراز و نشیب ( کنایه از خوب نبودن )
he had an uneven performance this year
ناهموار

Uneven shoulders
شانه های نابرابر یا نامتقارن

کلمات دیگر: