کلمه جو
صفحه اصلی

tedious


معنی : کج خلق، خسته کننده، کسل کننده، ناراضی
معانی دیگر : ملال انگیز، ملالت اور

انگلیسی به فارسی

ملالت اور، خسته کننده، کسل کننده، کج خلق، ناراضی


خسته کننده، کسل کننده، ناراضی، کج خلق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tediously (adv.), tediousness (n.)
• : تعریف: long and boring; dull; wearisome.
مترادف: boring, dreary, dull, monotonous, tiresome, wearisome
متضاد: exciting
مشابه: bland, drab, dry, insipid, ponderous, prolix, soporific, tiring

- Entering the large amount of data was tedious work.
[ترجمه امین] وارد کردن مقدار زیادی از داده ها، کار خسته کننده ای بود.
[ترجمه ترگمان] وارد کردن مقدار زیاد داده ها کار خسته کننده بود
[ترجمه گوگل] ورود به مقدار زیادی از داده ها کار خسته کننده بود

• tiresome, wearisome; boring, dreary, routine
tedious things are boring, often detailed, and seem to last for a long time.

مترادف و متضاد

کج خلق (صفت)
morose, sullen, petulant, acidulous, testy, irritable, crabbed, peevish, thwart, fractious, tedious, querulous, techy, snappish, hoity-toity, waspish, snarly, splenetic, tetchy

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

کسل کننده (صفت)
prosaic, drab, tedious, drowsy, irksome, drippy, mawkish, prosy, weariful

ناراضی (صفت)
peevish, tedious, malcontent

dull, monotonous


Synonyms: annoying, arid, banal, boring, bromidic, drab, dragging, draggy, dreary, drudging, dry, dull as dishwater, dusty, endless, enervating, exhausting, fatiguing, ho-hum, humdrum, insipid, irksome, laborious, lifeless, long-drawn-out, mortal, pabulum, poky, prosaic, prosy, slow, snooze, soporific, tiresome, tiring, unexciting, uninteresting, vapid, weariful, wearisome


Antonyms: entertaining, exciting, interesting


جملات نمونه

1. a tedious speech
سخنرانی خسته کننده

2. Her visits were starting to get a bit tedious.
[ترجمه ترگمان]دیدارهای او کم کم داشت خسته کننده می شد
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان او شروع به کمی خسته کننده کردند

3. It is a tedious, humourless load of crap.
[ترجمه ترگمان]این یه عالمه چرت و پرته
[ترجمه گوگل]این یک بار خسته کننده و خسته کننده است

4. The camaraderie among fellow employees made the tedious work just bearable.
[ترجمه ترگمان]معاشرت با کارکنان کارکنان این کار خسته کننده را تحمل پذیر می کرد
[ترجمه گوگل]دوست داشتنی در میان همکارانش، کار خسته کننده را فقط قابل تحمل کرد

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

6. The job is tedious, but the pay is good.
[ترجمه ترگمان]شغل خسته کننده است، اما پرداخت خوب است
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده است، اما پرداخت خوب است

7. Filing papers at the office is a tedious job.
[ترجمه ترگمان]چنتا پرونده داره تو دفتر کار می کنه شغل کسل کننده ای داره
[ترجمه گوگل]پر کردن مقالات در دفتر کار خسته کننده است

8. He went on at tedious length about his favourite hobby.
[ترجمه ترگمان]به مدت طولانی در مورد سرگرمی مورد علاقه اش ادامه داد
[ترجمه گوگل]او در مورد سرگرمی مورد علاقه خود ادامه داد

9. Thomas Carlyle, notwithstanding his tedious rhetoric, is a master of the sublime in prose style.
[ترجمه ترگمان]توماس Carlyle، با وجود rhetoric tedious، استادی عالی در سبک نثر است
[ترجمه گوگل]توماس کارلی، به رغم سخنان خسته کننده اش، استاد برجستگی در سبک نثر است

10. Such lists are long and tedious to read.
[ترجمه ترگمان]خواندن این فهرست ها هم طولانی و خسته کننده است
[ترجمه گوگل]چنین فهرست هایی برای خواندن طولانی و خسته کننده است

11. They reluct at long and tedious essays.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مقاله طولانی و کسل کننده ای بودند
[ترجمه گوگل]آنها در مقاله های طولانی و خسته کننده مقاومت می کنند

12. The work is tedious.
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده است
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده است

13. The tedious job simply ate me up.
[ترجمه ترگمان] شغل کسل کننده ای داشت منو می خورد
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده فقط منو خورد

14. The work was tiring and tedious.
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده و خسته کننده بود
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده و خسته کننده بود

15. The manager landed me with this tedious task.
[ترجمه ترگمان]مدیر با این کار خسته کننده من رو به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]مدیر من با این کار خسته کننده فرود آمد

The book is tediously long.

کتاب به‌طور ملال‌انگیزی طولانی است.


a tedious speech

سخنرانی خسته‌کننده


پیشنهاد کاربران

خسته کننده - کسل کننده - حوصله سربر

tedious = boring

ملال آور

ملالت آور، خسته کننده

Definition: long and tiring

مشقت بار


خسته کننده

tedious ( adj ) = خسته کننده، کسل کننده، ملالت بار، حوصله سر بر/بسیار طولانی، کسالت آور، کند و یکنواخت

a tedious job = یک کار ملالت بار

مترادف با کلمه = monotonous ( adj )


examples:
1 - The tedious lecture bored most of the audience.
سخنرانی خسته کننده حوصله بیشتر مخاطبان را سر برد.
2 - The problem is I find most forms of exercise so tedious.
مشکل این است که من بیشتر انواع ورزش را بسیار خسته کننده می دانم.
3 - Learning a new computer program can be a tedious process.
یادگیری یک برنامه کامپیوتری جدید می تواند یک فرآیند بسیار طولانی باشد.
4 - the work was tiring and tedious
این کار خسته کننده و ملالت آور بود


کلمات دیگر: