کلمه جو
صفحه اصلی

vanquish


معنی : درهم شکستن، شکست دادن، غالب امدن، پیروز شدن بر، مغلوب ساختن
معانی دیگر : منهزم کردن، در هم کوبیدن، مضمحل کردن، مغلوب کردن

انگلیسی به فارسی

درهم شکستن، پیروز شدن بر، شکست دادن، مغلوب ساختن


برنده شدن، پیروز شدن بر، درهم شکستن، مغلوب ساختن، شکست دادن، غالب امدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vanquishes, vanquishing, vanquished
مشتقات: vanquishable (adj.), vanquished (n.), vanquisher (n.), vanquishment (n.)
• : تعریف: to subdue or defeat by or as if by greater force; conquer; overcome.
مترادف: conquer, master, overcome, overpower, subjugate
مشابه: beat, best, crush, defeat, drub, lick, overwhelm, rout, subdue, whip, win

- With their advanced weapons, they easily vanquished their enemies.
[ترجمه ترگمان] با سلاح های پیشرفته خود به آسانی دشمنان خود را مغلوب می ساختند
[ترجمه گوگل] با استفاده از سلاح های پیشرفته، آنها به راحتی دشمنانشان را شکست دادند

• win; conquer, defeat
if you are vanquished, you are defeated completely in a battle or a competition; a literary word.

مترادف و متضاد

درهم شکستن (فعل)
overwhelm, smash, break down, force, crash, vanquish, scrunch

شکست دادن (فعل)
crush, smash, checkmate, floor, worst, drub, trounce, skunk, defeat, vanquish, outdo, smite

غالب امدن (فعل)
triumph, vanquish, conquer, overcome, have the upper hand, prevail

پیروز شدن بر (فعل)
crush, vanquish, gain victory over

مغلوب ساختن (فعل)
defeat, vanquish, overcome

defeat soundly


Synonyms: bear down, beat, conquer, crush, humble, overcome, overpower, overturn, overwhelm, put down, quell, reduce, repress, rout, subdue, subjugate, subvert, surmount, trample, triumph over


Antonyms: fail, lose, surrender


جملات نمونه

1. It is no honour for an eagle to vanquish a dove.
[ترجمه علی جادری] هیچ افتخاری برای یک عقاب نیست که کبوتری را شکست دهد .
[ترجمه ترگمان]برای یک عقاب افتخاری وجود ندارد که یک فاخته را شکست دهد
[ترجمه گوگل]این یک افتخار نیست که یک کبوتر برنده شود

2. He tried to vanquish his fears.
[ترجمه علی جادری] او تلاش کرد تا بر ترسش غلبه کند .
[ترجمه ترگمان]سعی کرد ترسش را مهار کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا ترس خود را از بین ببرد

3. You must vanquish your fears.
[ترجمه ترگمان]شما باید fears را مغلوب کنید
[ترجمه گوگل]شما باید ترس خود را از بین ببرید

4. She wouldn't be as easy to vanquish as she had been outside the Feelgood Saloon.
[ترجمه ترگمان]او به اندازه خارج شدن از رستوران Feelgood به آسانی قادر به مغلوب شدن نبود
[ترجمه گوگل]او به همان اندازه که در خارج از صندلی Feelgood بود، موفق نخواهد شد

5. The Vanquish doesn't reach showrooms until June, yet there's already a three-year waiting list.
[ترجمه ترگمان]The تا ژوئن به showrooms نمی رسد، با این حال یک لیست انتظار سه ساله وجود دارد
[ترجمه گوگل]Vanquish تا ژوئن به نمایشگاه ها نمی رسد، در حالیکه یک لیست انتظار سه ساله وجود دارد

6. Man must vanquish himself, do himself violence, to perform the slightest action untainted by evil.
[ترجمه ترگمان]انسان باید خودش را مغلوب کند، با خشونت رفتار کند و کوچک ترین اقدامی را با شیطان نداشته باشد
[ترجمه گوگل]انسان باید خود را از بین ببرد، خشونت را انجام دهد، تا کوچکترین اقدام را انجام دهد که از طریق شرارت انجام شود

7. When He would vanquish proud Pharaoh, He used no armies, but only Moses and Aaron.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او فرعون مغرور را شکست داد، از ارتش های دیگر استفاده نکرد، بلکه موسی و آرون را به کار برد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او فرعون افتخار را برد، او از ارتش استفاده نمیکرد، بلکه تنها موسی و هارون

8. It alone has the gods'foretold power to vanquish any enemy.
[ترجمه ترگمان]این تنها چیزی است که خدایان پیش بینی کرده بودند که دشمن را مغلوب کنند
[ترجمه گوگل]این تنها قدرت قدرت خداوند است که هر دشمن را برنده می کند

9. So, soon it may become possible to vanquish Alzheimer's with a vaccine that targets these miscreants.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ممکن است با یک واکسن که این اشرار را هدف قرار می دهد، بر آلزایمر غلبه کند
[ترجمه گوگل]بنابراین، به زودی ممکن است آلزایمر با واکسنی که این افراد گمراه کننده را هدف قرار می دهد، ممکن شود

10. Gao Taigong asks Wang Tianshi a Sorcerer to vanquish this demon.
[ترجمه ترگمان]Gao Gao می پرسه که جادو رو جادو کنه تا این شیطون رو شکست بده
[ترجمه گوگل]گائو تاجیگون وانگ تیانشی را جادو می کند تا این دیو را برنده شود

11. If we vanquish credit as the villain behind our downturn, the victory may be Pyrrhic.
[ترجمه ترگمان]اگر ما به عنوان جنایتکار در پس downturn پیروز بشیم، پیروزی ممکنه شرم آور باشه
[ترجمه گوگل]اگر اعتبار را به عنوان تبهکار پشت سر گذاشته اید، پیروزی ممکن است Pyrrhic باشد

12. Q : Aston Martin call it the Vanquish, we call it the Vanish.
[ترجمه ترگمان]سوال: استون مارتین این را the می نامند، ما آن را the می نامیم
[ترجمه گوگل]Q استون مارتین آن را Vanquish می نامند، ما آن را Vanish می نامیم

13. Strike now Heroes! While he's weaken! Vanquish the Deceiver!
[ترجمه ترگمان]! حمله الان قهرمانان در حالی که او ضعیف است! من deceiver رو Vanquish کردم!
[ترجمه گوگل]قهرمانان اعتصاب کنید! در حالی که او ضعیف است! فریب خورده!

14. Man must vanquish himself must do himself violence in order to perform the slightest action untainted by evil.
[ترجمه ترگمان]باید خودش را مغلوب کرده باشد تا بتواند کوچک ترین تغییری را با شیطان در نظر بگیرد
[ترجمه گوگل]انسان باید خودش را از بین ببرد، باید خود را خشونت کند تا کوچکترین عمل را انجام دهد

15. Thanks to network games, you can vanquish an opponent that doesnt even live in this hemisphere.
[ترجمه ترگمان]با تشکر از بازی های شبکه، شما می توانید به یک حریف پیروز شوید که حتی در این نیم کره هم زندگی نمی کند
[ترجمه گوگل]با تشکر از بازی های شبکه، شما می توانید حریف را شکست دهید که حتی در این نیمکره زندگی نمی کند

Nadder vanquished the Indians twice.

نادر دوبار هندیان را شکست داد.


پیشنهاد کاربران

نابود کردن

شکست دادن


کلمات دیگر: