کلمه جو
صفحه اصلی

uncritical


معنی : غیر انتقادی، غیر و خیم
معانی دیگر : ناسنجشگر، بدون دید انتقادی، فاقد ارزیابی هنری، نسنجیده، ناسنجشگرانه، عادی

انگلیسی به فارسی

غیر انتقادی، غیر و خیم، عادی


غیر انتقادی، غیر و خیم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: uncritically (adv.)
• : تعریف: not making critical judgments or discriminations, esp. those based on standards.
متضاد: critical

- His uncritical approval of the country's foreign policy surprised his old friends, who knew him when he was somewhat of a rebel.
[ترجمه ترگمان] تایید uncritical سیاست خارجی کشور، دوستان قدیمی او را شگفت زده کرد، کسی که او را زمانی که تا حدی یاغی بود، می شناخت
[ترجمه گوگل] تصویب انتقادی او از سیاست خارجی کشور، دوستان قدیمی اش را شگفت زده کرد، زمانی که او تا حدودی از شورشیان می دانست او را می شناخت

• not criticizing, not capable of comparatively analyzing, not able to judge
if you are uncritical, you accept or approve of something without being able or willing to judge whether it is good or bad; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

غیر انتقادی (صفت)
uncritical

غیر وخیم (صفت)
uncritical

casual, unfussy


Synonyms: careless, cursory, easily pleased, imperceptive, imprecise, imprudent, inaccurate, indiscriminate, offhand, perfunctory, shallow, slipshod, superficial, undiscerning, undiscriminating, unexacting, uninformed, unperceptive, unselective, unthinking


Antonyms: critical, discriminating, formal, fussy, important


جملات نمونه

1. an uncritical acceptance of radical ideas
پذیرش نسنجیده ی عقاید افراط آمیز

2. an uncritical reader
خواننده ای که دید انتقادی ندارد

3. She was absolutely uncritical, she believed everything.
[ترجمه محمد پویا] او کاملا زودباور بود، همه چیز را باور می کرد.
[ترجمه ترگمان]به هر حال او از همه چیز بی خبر بود، همه چیز را باور می کرد
[ترجمه گوگل]او کاملا غیر انتقادی بود، او همه چیز را باور داشت

4. The review is uncritical of the violence in the film.
[ترجمه ترگمان]این بررسی انتقادی از خشونت در این فیلم است
[ترجمه گوگل]این بررسی خشونت در فیلم را بی اهمیت می کند

5. Her uncritical acceptance of everything I said began to irritate me.
[ترجمه ترگمان]رفتار و acceptance او درباره هر چیزی که گفتم مرا عصبانی کرد
[ترجمه گوگل]پذیرش غیرقانونی آن همه چیزهایی که گفتم شروع به تحریک من کرد

6. John's mother is totally uncritical of his behaviour.
[ترجمه ترگمان]مادر جان از رفتار او کاملا بی خبر است
[ترجمه گوگل]مادر جان کاملا از رفتار او بی هدف است

7. He was uncritical of his son's conduct.
[ترجمه ترگمان]از رفتار پسرش با او فاصله نداشت
[ترجمه گوگل]او از رفتار پسرش کلاسیک نبود

8. X-rays were greeted with uncritical enthusiasm.
[ترجمه محمد پویا] روش های تصویربرداری با اشعه ایکس با شوروشوقی بی قیدوشرط مورد استقبال قرار گرفتند.
[ترجمه ترگمان]اشعه ایکس با شور و شوق از او استقبال کردند
[ترجمه گوگل]پرتوهای اشعه ایکس با شور و شوق غیر کلاسیک خوش آمدید

9. Researchers may be unaware of their uncritical acceptance of categories and consequent results.
[ترجمه ترگمان]محققان ممکن است از پذیرش غیر uncritical مقوله و نتایج متعاقب آن بی اطلاع باشند
[ترجمه گوگل]محققان ممکن است از پذیرش غیرقانونی دسته ها و نتایج حاصل از آنها بی اطلاع باشند

10. But it's no uncritical endorsement of any part of the socialist tradition, or of the New Model Labour Party.
[ترجمه ترگمان]اما هیچ حمایت uncritical از هیچ بخشی از سنت سوسیالیستی یا حزب جدید کارگر وجود ندارد
[ترجمه گوگل]اما هیچیک از بخشهای سنت سوسیالیستی و یا حزب کارگر مدل جدید، هیچ تردیدی نیست

11. It is, in short, uncritical in the sense of failing to site Debord's films within an adequate theoretical discourse.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، در مفهوم عدم موفقیت در فیلم سازی سایت در یک گفتمان نظری مناسب، بسیار انتقادی است
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، به معنای شکست دادن فیلمهای Debord در یک گفتمان تئوری کافی نیست

12. In this context self-observation must always be uncritical.
[ترجمه ترگمان]در این زمینه خود - مشاهده باید همیشه غیر uncritical باشد
[ترجمه گوگل]در این زمینه خودآزمایی همیشه باید غیر انتقادی باشد

13. Uncritical trust is my nemesis.
[ترجمه ترگمان]اعتماد uncritical دشمن منه
[ترجمه گوگل]اعتماد غلط و نادرست من است

14. Nevertheless, uncritical acceptance of the results of classical twin studies may have misled a generation of researchers.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، پذیرش غیر uncritical نتایج مطالعات دوقلوی کلاسیک ممکن است نسل محققان را گمراه کند
[ترجمه گوگل]با این وجود، پذیرش غیر انتقادی نتایج مطالعات دوقلو کلاسیک ممکن است یک نسل از محققان را گمراه کند

15. News sources reflected uncritical estimates of the number of juvenile addicts.
[ترجمه ترگمان]منابع خبری برآورده ای غیر منتقدانه ای از تعداد معتادان نوجوان را منعکس کرده اند
[ترجمه گوگل]منابع خبره برآوردهای غیرقانونی تعداد معتادان نوجوان را ارزیابی کردند

an uncritical reader

خواننده‌ای که دید انتقادی ندارد


an uncritical acceptance of radical ideas

پذیرش نسنجیده‌ی عقاید افراط آمیز


پیشنهاد کاربران

بی قید و شرط، غیرنقادانه

زودباور

غیر انتقادی

بی چون و چرا


کلمات دیگر: