کلمه جو
صفحه اصلی

underlie


معنی : در زیر چیزی لایه قرار دادن، زمینه جیزی بودن
معانی دیگر : مبنای چیزی بودن، پایه بودن، اساس بودن، شالوده بودن، زیر چیزی قرار گرفتن یا قرار دادن

انگلیسی به فارسی

در زیر چیزی لایه قرار دادن، زمینه جیزی بودن


زمینه جیزی بودن، در زیر چیزی لایه قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: underlies, underlying, underlain, underlay
(1) تعریف: to be situated under; lie under or beneath.

- Concrete underlies the floor boards.
[ترجمه ترگمان] بتن پایه تخته های کف است
[ترجمه گوگل] بتون زیر تخته تخته کف است

(2) تعریف: to be the foundation or basis of.

- That siblings should stay together is one of the principles that underlies our adoption policy.
[ترجمه ترگمان] این خواهر و برادر باید با هم بمانند یکی از اصولی است که زمینه ساز سیاست اتخاذ ما است
[ترجمه گوگل] این خواهران و برادران باید همدیگر باشند یکی از اصولی است که بر پایه سیاست پذیرش ما است
- What were the motivating factors that underlay this act of aggression?
[ترجمه ترگمان] عوامل انگیزش در این گروه از پرخاش چه بودند؟
[ترجمه گوگل] عوامل انگیزشی که این اقدام از تجاوز را پایه گذاری می کردند چیست؟
- Let's look at the evidence that underlies the author's argument.
[ترجمه ترگمان] بیایید به شواهدی که زمینه ساز بحث نویسنده است نگاهی بیندازیم
[ترجمه گوگل] بیایید به شواهدی بپردازیم که بر اساس استدلال نویسنده است

• place underneath; lie under; provide something that supports from below
if something underlies a situation, it is the cause or basis of it.

مترادف و متضاد

در زیر چیزی لایه قرار دادن (فعل)
underlay, underlie

زمینه جیزی بودن (فعل)
underlie

جملات نمونه

1. the principles that underlie our foreign policy
اصولی که شالوده ی سیاست خارجی ما را تشکیل می دهد

2. Psychological problems very often underlie apparently physical disorders.
[ترجمه ترگمان]مشکلات روانی اغلب زمینه ساز اختلالات فیزیکی هستند
[ترجمه گوگل]مشکلات روانی اغلب به نظر می رسد اختلالات فیزیکی است

3. These ideas underlie much of his work.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها زمینه بسیاری از آثار او را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]این ایده ها اساس بسیاری از کارهای او است

4. The principles which underlie our foreign policy are sound.
[ترجمه ترگمان]اصولی که زمینه سیاست خارجی ما را تشکیل می دهند، صدا هستند
[ترجمه گوگل]اصولی که سیاست خارجی ما را پایه ریزی می کند، صدق می کند

5. Bitter historical enmities underlie the present violence.
[ترجمه ترگمان]دشمنی های تاریخی تلخ زمینه خشونت کنونی را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]دشمنان تاریخی تلخ خشونت کنونی را پایه ریزی می کنند

6. Ageist assumptions underlie policies in the social security field and not surprisingly therefore, these policies reinforce age discrimination.
[ترجمه ترگمان]فرضیات ageist زمینه ساز سیاست هایی در زمینه امنیت اجتماعی هستند و در نتیجه، این سیاست ها تبعیض سنی را تقویت می کنند
[ترجمه گوگل]فرضیه های سنوات در سیاست های حوزه تامین اجتماعی پایه ریزی شده و به همین دلیل تعجب آور نیست که این سیاست ها تبعیض جنسیتی را تقویت می کند

7. Underlying principles Four principles therefore underlie randomised prevention trials.
[ترجمه ترگمان]بنابراین اصول اساسی چهار اصل تعیین کننده آزمایش ها پیش گیری randomised هستند
[ترجمه گوگل]اصول اساسی چهار اصل از این رو، امتحانات پیشگیرانه تصادفی است

8. Social problems and poverty underlie much of the crime in today's big cities.
[ترجمه ترگمان]مشکلات اجتماعی و فقر، بسیاری از جرائم در شهرهای بزرگ امروزی را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]مسائل اجتماعی و فقر در بسیاری از شهرها امروزه بسیاری از جرایم را تشکیل می دهند

9. Such weak interactions underlie the processes that fuel the Sun and other stars.
[ترجمه ترگمان]چنین تعاملات ضعیفی بر فرایندهایی تاثیر می گذارند که خورشید و دیگر ستارگان را تغذیه می کنند
[ترجمه گوگل]چنین تعاملی ضعیف بر فرایندهایی است که خورشید و دیگر ستاره ها را سوخت می بخشد

10. Some of the cellular mechanisms for adaptation which underlie this latter process are now known.
[ترجمه ترگمان]برخی از مکانیسم های سلولی برای سازگاری که زمینه ساز این فرآیند دوم هستند، اکنون شناخته شده هستند
[ترجمه گوگل]برخی از مکانیسم های سلولی برای سازگاری که در این فرایند پایه قرار دارند اکنون شناخته شده اند

11. This research aims to investigate the factors that underlie the current restructuring of that sector.
[ترجمه ترگمان]هدف این تحقیق بررسی عوامل تاثیرگذار بر بازسازی فعلی این بخش می باشد
[ترجمه گوگل]این پژوهش با هدف بررسی عوامل مؤثر بر بازسازی فعلی در این بخش است

12. This action may well underlie the use of these remedies to treat generalized allergic reactions and bee stings respectively.
[ترجمه ترگمان]این اقدام ممکن است زمینه ساز استفاده از این درمان ها برای درمان واکنش های آلرژیک تعمیم یافته و نیش زنبور باشد
[ترجمه گوگل]این عمل ممکن است زیرمجموعه استفاده از این داروها برای درمان واکنشهای آلرژیک به طور کلی و نیش زنبور عسل باشد

13. Two major theoretical issues underlie the reality of health care provision for older people.
[ترجمه ترگمان]دو مساله نظری عمده بر واقعیت ارائه مراقبت های بهداشتی برای افراد مسن می باشند
[ترجمه گوگل]دو موضوع مهم نظری، واقعیت ارائه مراقبت های بهداشتی برای افراد مسن است

14. Although many factors will underlie such disparity, I suspect there are two, so far unmentioned, which are relevant.
[ترجمه ترگمان]اگرچه بسیاری از عوامل تعیین کننده این نابرابری هستند، من حدس می زنم که دو، تا کنون unmentioned وجود دارد که مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]اگر چه بسیاری از عوامل این اختلافات را زیر پایه گذاری می کنند، من معتقد هستم که دو مورد، تا کنون نامعلوم، مرتبط هستند

the principles that underlie our foreign policy

اصولی که شالوده‌ی سیاست خارجی ما را تشکیل می‌دهد


پیشنهاد کاربران

زیربنا

( مجازی ) در پشت پرده قرار داشتن، پشت پرده چیزی بودن - دلیل ( اصلی ) چیزی بودن

اصلی، اساسی

زمینه ساز ( چیزی ) بودن

تحت تاثیر


مسبب چیزی بودن
زمینه ساز چیزی بودن
مولد و پدید آورنده ی چیزی بودن

اساس و پایه ی چیزی بودن

در بنیاد چیزی قرار داشتن

چیزی را پایه ریزی کردن


کلمات دیگر: