unqualified

معنی : کامل، نا محدود، فاقد صلاحیت، بی حد و حصر، فاقد شرایط لازم

معانی دیگر : بی صلاحیت، بی چون و چرا، قاطع، تمام عیار

انگلیسی به فارسی

فاقد شرایط لازم، فاقد صلاحیت، بیحدو حصر، نامحدود،کامل

نامحدود، بی حد و حصر، فاقد صلاحیت، کامل، فاقد شرایط لازم، نا محدود

انگلیسی به انگلیسی

• not qualified, incompetent, unfit; unconditional, absolute
if you are unqualified, you do not have any qualifications, or do not have the right qualifications for a particular job.
unqualified also means total, unlimited, and complete.

صفت ( adjective )

مشتقات: unqualifiedly (adv.)

• (1) تعریف: lacking the appropriate knowledge or qualifications.
• مترادف: ineligible, unfit
• متضاد: qualified
• مشابه: incompetent, inexperienced, unsuitable, unsuited

- They considered him unqualified for the position as he'd had little experience in the field.

[ترجمه ترگمان] آن ها او را ناقص تلقی می کردند، زیرا تجربه کمی در این زمینه داشت
[ترجمه گوگل] آنها او را برای این موقعیت نامناسب نامیدند زیرا تجربه کمی در این زمینه داشت

• (2) تعریف: not limited or modified in any way; without exceptions or reservations; absolute
• مترادف: absolute, categorical, downright, out-and-out, total, unconditional, unmitigated, utter
• متضاد: qualified
• مشابه: all-out, arrant, blank, clear, complete, flat-out, outright, perfect, plumb, positive, stark, thorough, unlimited, unrestricted

- His unqualified refusal left them in no doubt about his sentiments.

[ترجمه ترگمان] جواب منفی او آن ها را بدون شک و تردید در مورد احساسات او گذاشت
[ترجمه گوگل] امتناع از بی عدالتی او، بدون شک در مورد احساسات او، آنها را ترک کرد

مترادف و متضاد

not prepared, incompetent

کامل (صفت)

main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

نامحدود (صفت)

wide, ageless, unlimited, infinite, unbounded, limitless, illimitable, unrestrained, unqualified, indeterminable

فاقد صلاحیت (صفت)

incompetent, unqualified

بی حد و حصر (صفت)

limitless, innumerable, unqualified, indeterminable, umpteenth, umpteen, spaceless

فاقد شرایط لازم (صفت)

ineligible, unqualified

Synonyms: amateur, bush, bush-league, disqualified, ill-equipped, inadequate, incapable, ineligible, inexperienced, not equal to, not up to, unequipped, unfit, unfitted, unprepared, unskilled

Antonyms: competent, prepared, qualified, ready

outright, absolute

Synonyms: abiding, blasted, blessed, categorical, certain, clear, complete, confounded, consummate, downright, enduring, entire, explicit, express, firm, flat out, infernal, never-failing, no catch, no ifs ands or buts, out-and-out, perfect, positive, rank, sheer, simple, steadfast, steady, sure, thorough, thoroughgoing, total, unadulterated, unalloyed, unconditional, unfaltering, unlimited, unmitigated, unreserved, unrestrained, unrestricted, utter, wholehearted, without reservation

Antonyms: conditional, indefinite, temporary, tentative

جملات نمونه

1. an unqualified success

یک موفقیت کامل

2. he is unqualified for this job

او واجد شرایط لازم برای این شغل نیست.

3. the voter's disinterest led to the election of unqualified people

بی تفاوتی رای دهندگان منجر به انتخاب شدن اشخاص ناصالح شد.

4. I am quite unqualified to talk on this subject.

[ترجمه ترگمان]من برای صحبت در مورد این موضوع کاملا مناسب نیستم
[ترجمه گوگل]من کاملا بر خلاف این موضوع صحبت می کنم

5. The scheme did not meet unqualified approval.

[ترجمه ترگمان]این طرح مورد تایید فاقد شرایط قرار نگرفت
[ترجمه گوگل]این طرح تأیید نامناسب را رعایت نکرد

6. He was unqualified and totally inexperienced.

[ترجمه ترگمان]او فاقد صلاحیت و بی تجربه بود
[ترجمه گوگل]او بی حد و حصر و کاملا بی تجربه بود

7. I feel unqualified to comment on the subject.

[ترجمه ترگمان]من برای اظهار نظر در مورد این موضوع مناسب نیستم
[ترجمه گوگل]من احساس نمیکنم در مورد این موضوع نظر بدهم

8. She was unqualified for the job.

[ترجمه ترگمان] اون لایق این کار نبود
[ترجمه گوگل]او برای این کار ناموفق بود

9. The experiment had not been an unqualified success.

[ترجمه ترگمان]این آزمایش موفقیت آمیز نبود
[ترجمه گوگل]این آزمایش موفق نشد

10. Miss Pearce said she expected an unqualified retraction of his comments within twenty four hours.

[ترجمه ترگمان]خانم پیرس گفت او انتظار دارد که در عرض بیست و چهار ساعت یک گزارش کامل از نظرات خود را بنویسد
[ترجمه گوگل]خانم پریس گفت که او انتظار دارد که در طی بیست و چهار ساعت بی اعتبار بی نظیری از نظراتش انتظار داشته باشد

11. He gave her his unqualified support .

[ترجمه ترگمان]او نیز حمایت کامل خود را به او داد
[ترجمه گوگل]او حمایت بی حد و حصر خود را به او داد

12. Unqualified members of staff at the hospital were not sufficiently supervised.

[ترجمه ترگمان]اعضای Unqualified پرسنل بیمارستان به اندازه کافی نظارت نشده بودند
[ترجمه گوگل]اعضای کافی از کارکنان بیمارستان تحت نظارت کافی نبودند

13. The new manager kissed all unqualified workers off.

[ترجمه ترگمان]مدیر جدید همه کارگران فاقد شرایط را بوسید
[ترجمه گوگل]مدیر جدید، تمام کارگران بی قید و شرط را بوسید

14. Egypt has given almost unqualified backing to Washington.

[ترجمه ترگمان]مصر تقریبا هیچ پشتیبانی غیر مناسب به واشنگتن نداده است
[ترجمه گوگل]مصر حمایت واشنگتن را تقریبا نامحدود کرده است

15. The proposal has the unqualified support of the entire committee.

[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد پشتیبانی فاقد شرایط از کل کمیته را دارد
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد حمایت کمال از کل کمیته دارد

He is unqualified for this job.

او واجد شرایط لازم برای این شغل نیست.

an unqualified success

یک موفقیت کامل

پیشنهاد کاربران

بدون قید و شرط، غیر مشروط

حقوق:غیرمشروط

کسی که صلاحیت و مهارت های لازم برای کاری رو نداره

کامل

کلمات دیگر: