کلمه جو
صفحه اصلی

unflinching


معنی : پایدار، ثابت قدم، مصمم
معانی دیگر : پر اراده، دارای عزم راسخ، جا نخوردنی، کسی که تردید به خود راه نمی دهد، مصممانه

انگلیسی به فارسی

ثابت قدم، پایدار، مصمم


غیر قابل تحمل، پایدار، ثابت قدم، مصمم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unflinchingly (adv.)
• : تعریف: not hesitating or drawing back; resolute; steadfast.
مشابه: dauntless, firm

- The war could not have been won without the help of their unflinching allies.
[ترجمه ایما محسنی] این مبارزه نمیتوانست بدون کمکِ متحدانِ ثابت قدم آن ها پیروز میدان باشد
[ترجمه ترگمان] جنگ امکان نداشت بدون کمک متفقین their پیروز شود
[ترجمه گوگل] بدون کمک متحدان غیرمنتظره خود نمی توانست جنگ را به دست آورد
- They knew they would face unflinching opposition to their plan, and they prepared for it as well as they could.
[ترجمه ترگمان] آن ها می دانستند که آن ها با مخالفت unflinching با برنامه خود مواجه خواهند شد و تا آنجا که می توانستند، برای آن آماده شدند
[ترجمه گوگل] آنها می دانستند که با طرح خود مخالفت می کنند و برای آن آماده می شوند

• not flinching

مترادف و متضاد

پایدار (صفت)
abiding, stable, permanent, firm, constant, resistant, livelong, stanch, indissoluble, perdurable, faithful, changeless, unflinching, inexhaustible, undying, unfailing

ثابت قدم (صفت)
constant, consistent, steadfast, resolute, unflinching, staunch stanch, sure-footed

مصمم (صفت)
intent, determined, stalwart, resolute, unflinching, decided, resolved, having decided, having made up one's mind, manful

جملات نمونه

1. It is a brave and unflinching account of prison life.
[ترجمه ترگمان]این یه حساب شجاعانه و unflinching از زندگی زندان - ه
[ترجمه گوگل]این گزارش شجاعانه و غیرقابل انکار زندان زندان است

2. This unflinching march to the brink does not make it inevitable that war will begin the moment the deadline expires.
[ترجمه ترگمان]این حرکت unflinching به لبه پرتگاه این امر را اجتناب ناپذیر نمی کند که جنگ لحظه ای را که موعد منقضی می شود آغاز کند
[ترجمه گوگل]این راهپیمایی غیرقابل انکار به سمت چپ، اجتناب ناپذیر است که جنگ از زمان کوتاه کردن مهلت آغاز خواهد شد

3. Every song has an unflinching backbeat, a droll lyric and a concise guitar solo smack-dab in the middle.
[ترجمه ترگمان]هر ترانه ای یک backbeat unflinching دارد، یک شعر خنده دار و یک گیتار concise کوتاه درست در وسط
[ترجمه گوگل]هر ترانه دارای یک پشتوانه نامنظم، یک خط سیری و یک گیتار مختلط است

4. Alan was a kind of unflinching coward who lived into an era of absolute cowards.
[ترجمه ترگمان]الن یه آدم ترسو و unflinching بود که در دوران of زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]آلن نوعی بی رحمانه بزدل بود که به دوران بوق بزرگی زندگی می کرد

5. David Pountney s production melds lyrical symbolism with unflinching realism to unforgettable effect.
[ترجمه ترگمان]تولید دیوید David Pountney melds lyrical with realism unflinching to effect unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect s s s s s
[ترجمه گوگل]تولید دیوید پونتنی، نماد لرزهای را با واقعیت غیرقابل انکار برای اثر فراموش نشدنی ملاقات می کند

6. In politics Mr. Thorne was an unflinching conservative.
[ترجمه ترگمان] در سیاست، آقای \"تورن\" یه محافظه کار بود
[ترجمه گوگل]آقای Thorne در سیاست، یک محافظه کار غیر قانونی بود

7. The Chinese people are strong, brave, firm and unflinching to fight again this disaster.
[ترجمه ترگمان]مردم چین قوی، شجاع، محکم و مصمم به مبارزه با این فاجعه هستند
[ترجمه گوگل]مردم چینی قوی، شجاعانه، قوی و غیرقابل انکار هستند تا دوباره این بلایای مبارزه کنند

8. It takes a completely unflinching look at highschool life today while providing no concrete answers.
[ترجمه ترگمان]امروزه نگاه کاملا unflinching به زندگی highschool دارد در حالی که هیچ پاسخ قطعی ارائه نمی کند
[ترجمه گوگل]امروزه در حالی که هیچ پاسخ مشخصی به آن نرسیده است، نگاهی کاملا غیرقابل انکار به زندگی در دبیرستان می گیرد

9. He holds his ground, fearless and unflinching.
[ترجمه ترگمان]او زمین خود را نگه می دارد، بی باک و مصمم
[ترجمه گوگل]او زمین خود را، بی سر و ته و غیر قابل تحمل نگه می دارد

10. British justice of the time was grim and unflinching.
[ترجمه ترگمان]عدالت بریتانیا در آن زمان عبوس و مصمم بود
[ترجمه گوگل]عدالت انگلیس در آن زمان سخت و غیر قابل تحمل بود

11. Ruggedly built for unflinching pro-style handling and performance, the A850 shares the same 2 6 megapixel sensor and virtually all features of the flagship DSLR-A900, introduced last year.
[ترجمه ترگمان]ruggedly برای کنترل و عملکرد style - ساخته شده است، the دارای همان سنسور ۲ ۶ و تقریبا همه ویژگی های یک دوربین DSLR است که در سال گذشته معرفی شد
[ترجمه گوگل]A850 دارای حسگر 2 6 مگاپیکسل و تقریبا تمام ویژگی های DSLR-A900 گل سرسبد معرفی شده در سال گذشته است

12. Cawperwood looked at his wife with unflinching eyes.
[ترجمه ترگمان]Cawperwood با چشمان unflinching به همسرش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]کاوپروود به همسرش نگاه کرد

13. The commander, unflinching, continued to plead.
[ترجمه ترگمان]فرمانده با جدیت ادامه داد: فرمانده!
[ترجمه گوگل]فرمانده، فریب خورده، ادامه داد

14. I was again using the cold, unflinching eye of the camera to probe a sick society.
[ترجمه ترگمان]دوباره از نگاه سرد و unflinching دوربین برای بررسی یک جامعه بیمار استفاده کردم
[ترجمه گوگل]من دوباره با استفاده از چشم سرد و بی قراری دوربین برای بررسی یک جامعه بیمار

پیشنهاد کاربران

flinch ::: جا خوردن ( از روی ترس یا تعجب )

unflinching ::: مصمم ( determined )

مصمم - ثابت قدم - پایدار

جسور

می توان �استوار� نیز معنا کرد.


کلمات دیگر: