1. vindictive punishment
تنبیه انتقام جویانه
2. a vindictive man
یک مرد کینه توز
3. he was a petty, vindictive man
مردی کوته فکر و انتقام جو بود.
4. He accused her of being vindictive.
[ترجمه ترگمان]او را متهم به انتقام جویی کرد
[ترجمه گوگل]او او را متهم به داشتن جرم و جنایت کرد
5. I have no vindictive feelings about it.
[ترجمه ترگمان]من هیچ کینه توزانه ای در این مورد ندارم
[ترجمه گوگل]من هیچ حس وحشتناکی در مورد آن ندارم
6. She was vindictive, vulgar; she wanted to hurt him.
[ترجمه ترگمان]او کینه توزانه داشت و می خواست به او صدمه بزند
[ترجمه گوگل]او مظلوم و بدخلقی بود؛ او می خواست به او صدمه بزند
7. Humans are specialized in vindictive behavior.
[ترجمه ترگمان]انسان ها در رفتار vindictive تخصص دارند
[ترجمه گوگل]انسان ها در رفتار انتقادی تخصص دارند
8. A conservative columnist, George Will, provides a more vindictive answer.
[ترجمه ترگمان]یک مقاله نویس محافظه کار، جورج ویل، پاسخ vindictive را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]یک مقاله نویس محافظه کار، جورج ویل، یک پاسخ جسورانه تر را ارائه می دهد
9. After the divorce Joan's ex-husband became increasingly vindictive.
[ترجمه ترگمان]پس از طلاق همسر سابقش، همسر سابقش به شدت کینه جو شده بود
[ترجمه گوگل]پس از طلاق شوهر سابق جوآن به طور فزاینده رذایل شدید شد
10. A vindictive, cruel policy of repression also maimed the economy.
[ترجمه ترگمان]سیاست ظالمانه و ظالمانه سرکوبی نیز اقتصاد را معیوب می کند
[ترجمه گوگل]سیاست انتقامجویانه و بی رحمانه سرکوب نیز اقتصاد را خراب کرد
11. He's not a vindictive person.
[ترجمه ترگمان]اون یه کینه و کینه نیست
[ترجمه گوگل]او فرد مضطرب نیست
12. I am passionate, but not vindictive.
[ترجمه ترگمان]من احساساتی هستم اما کینه جو نیستم
[ترجمه گوگل]من پرشور هستم اما متانت نیستم
13. She understands all she wants to. Vindictive too.
[ترجمه ترگمان] اون همه چیزایی که میخواد رو درک می کنه vindictive هم همینطور
[ترجمه گوگل]او می داند همه او می خواهد جنجال برانگیز
14. How can you be so vindictive?
[ترجمه ترگمان]چطور میتونی اینقدر انتقام بگیری؟
[ترجمه گوگل]چطوری میتونین خیلی جنجال کنین؟