کلمه جو
صفحه اصلی

unduly


معنی : ناروا، بی جهت، بی خود
معانی دیگر : بیش از حد، به طور افراط آمیز، بیجا، بی دلیل، به طور نامناسب

انگلیسی به فارسی

ناروا، بی جهت، بی خود


بی ادب، بی جهت، ناروا، بی خود


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: to an unjustifiable or inappropriate extent; excessively.
مشابه: overly, to a fault

- She is unduly worried about the opinion of others.
[ترجمه ترگمان] او بی جهت نگران افکار دیگران است
[ترجمه گوگل] او به شدت نگران نظرات دیگران است
- I think you're being unduly concerned about the state of my health.
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم شما بی جهت نگران وضعیت سلامتی من هستید
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم شما به شدت نگران وضعیت سلامتی من هستید

(2) تعریف: in an unjustified or improper manner.
متضاد: duly

- It's believed that he unduly influenced a jury member.
[ترجمه ترگمان] این باور وجود دارد که او بی جهت بر یک عضو هیات منصفه تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل] اعتقاد بر این است که او به شدت تحت تاثیر یک عضو هیئت منصفه قرار گرفت
- She claims to have been unduly searched by the customs officials.
[ترجمه ترگمان] او ادعا می کند که به طور بی جهت توسط مقامات گمرک بازرسی شده است
[ترجمه گوگل] او ادعا می کند که توسط مقامات گمرکی مورد سوءاستفاده قرار گرفته است

• excessively, disproportionately; improperly
you use unduly to say that something is done to an unnecessary or excessive extent.

مترادف و متضاد

ناروا (قید)
unduly

بی جهت (قید)
unduly

بی خود (قید)
unduly

excessively


Synonyms: disproportionately, ever, extravagantly, extremely, illegally, immensely, immoderately, improperly, indecorously, inordinately, out of proportion, over, overfull, overly, overmuch, too, underhandedly, unfairly, unjustifiably, unjustly, unnecessarily, unreasonably


Antonyms: moderately, reasonably, sensibly


جملات نمونه

1. he was unduly worried
او بی اندازه دلواپس بود.

2. She doesn't seem unduly concerned about her exams.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که او بی جهت نگران امتحانات خود باشد
[ترجمه گوگل]او در مورد امتحاناتش نگران نباشید

3. I hope I don't sound unduly cynical.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که بی هوده به نظر نرسد
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که صدای خیلی بدی نباشد

4. Sales did not seem unduly affected.
[ترجمه ترگمان]فروش به نظر بی جهت تحت تاثیر قرار نگرفت
[ترجمه گوگل]فروش به نظر نمی رسید به طور قابل ملاحظه ای تحت تاثیر قرار

5. She was not unduly concerned by the prospect of managing on her own.
[ترجمه ترگمان]او بی جهت به فکر مدیریت روی خودش نبود
[ترجمه گوگل]او از نظر مدیریت خود به تنهایی نگران نگرش او نبود

6. "But you're not unduly worried about doing this report?" — "No. ".
[ترجمه ترگمان]\" اما شما بی جهت نگران انجام این گزارش نیستید؟ نه
[ترجمه گوگل]اما شما در مورد انجام این گزارش نگران نباشید؟ - نه '

7. There's no need to get unduly anxious on my account.
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که بی جهت به خاطر من نگران شود
[ترجمه گوگل]نیازی نیست که به طور صحیح در حساب کاربری خود مضطرب شوید

8. Don't let it worry you unduly.
[ترجمه ترگمان]نذار این نگرانت کنه، بی جهت
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که آن را نگران نباشید

9. The government is not unduly alarmed by these figures.
[ترجمه ترگمان]دولت به طور بی جهت از این ارقام وحشت ندارد
[ترجمه گوگل]دولت با این ارقام بی رحم نیست

10. He accused the government of being unduly cautious.
[ترجمه ترگمان]او دولت را به احتیاط متهم کرد
[ترجمه گوگل]او دولت را متهم کرد که بیش از حد محتاط است

11. The thought did not disturb her unduly.
[ترجمه ترگمان]این فکر بی جهت او را آزار نمی داد
[ترجمه گوگل]این تفکر او را بی نقص نادیده گرفت

12. The surgery must not be unduly prolonged.
[ترجمه ترگمان]جراحی بی جهت نباید طولانی باشه
[ترجمه گوگل]جراحی نباید بیش از حد طولانی باشد

13. There's no need to be unduly pessimistic about the situation.
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که بی جهت نسبت به وضعیت بدبین باشید
[ترجمه گوگل]هیچ نیازی به بدبختی در مورد وضعیت وجود ندارد

14. The levels of pollution in this area are unduly high.
[ترجمه ترگمان]میزان آلودگی در این منطقه بی جهت بالاست
[ترجمه گوگل]سطوح آلودگی در این منطقه بسیار زیاد است

15. He seemed unduly reticent on the subject of his past.
[ترجمه ترگمان]او به ناحق درباره گذشته اش حرف می زد
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد به طور ناخواسته در مورد گذشته اش متضاد

He was unduly worried.

او بی‌اندازه دلواپس بود.


پیشنهاد کاربران

اشتباه، به اشتباه، به روش نامناسب

ناخواسته

بی مورد، افراطی، در حد افراط، بیش از اندازه unjustifiable, improper , excessive
He is unduly worried
An unduly long letter

به طور ناخواسته


کلمات دیگر: