1. uncomfortable in the extreme
ناراحت به شدیدترین وجه
2. i can't sleep in this uncomfortable bed
نمی توانم توی این تختخواب ناراحت بخوابم.
3. the pillow was lumped and uncomfortable
متکا قلمبه قلمبه و ناراحت بود.
4. the teacher's words made reza very uncomfortable
حرف های معلم رضا را بسیار ناراحت کرد.
5. the bed assigned to me was large but uncomfortable
تختخوابی که برای من تعیین شده بود بزرگ ولی ناراحت بود.
6. he soon acclamated to the heat and was not uncomfortable
چیزی نگذشت که به گرما عادت کرد و دیگر ناراحت نبود.
7. The chairs felt hard and uncomfortable.
[ترجمه Kk] صندلی ها صفت و سخت بودند
[ترجمه ترگمان]صندلی ها سخت و ناراحت بودند
[ترجمه گوگل]صندلی ها سخت و ناراحت کننده اند
8. I've eaten so much, I'm really quite uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]خیلی غذا خوردم، واقعا احساس ناراحتی می کنم
[ترجمه گوگل]من خیلی خورده ام، من واقعا کاملا ناراحت هستم
9. The request for money made them feel uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]درخواست پول باعث ناراحتی آن ها شد
[ترجمه گوگل]درخواست پول باعث ناراحتی آنها شد
10. I couldn't sleep because the bed was so uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]من نتونستم بخوابم چون تخت خیلی ناراحت بود
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم بخوابم زیرا تخت خیلی ناراحت کننده بود
11. Planners seem a little uncomfortable with the current government guidelines.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزان به نظر کمی ناراحت از دستورالعمل های دولت فعلی هستند
[ترجمه گوگل]برنامه ریزان با دستورالعمل های فعلی دولت کمی ناراحت کننده هستند
12. The symptoms can be uncomfortable, unpleasant and serious.
[ترجمه ترگمان]این علایم می تواند ناخوشایند، ناخوشایند و جدی باشد
[ترجمه گوگل]نشانه ها می توانند ناراحت کننده، ناخوشایند و جدی باشند
13. His manner was perfectly amicable but I felt uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]رفتار او کاملا دوستانه بود، اما احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه گوگل]شیوه اش کاملا دوستانه بود اما من ناراحت شدم
14. Children make some people feel uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]کودکان برخی افراد را ناراحت می کنند
[ترجمه گوگل]کودکان برخی از افراد احساس ناراحتی می کنند
15. Visually the house is very pleasing, but it's uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]این خانه خیلی مطبوع است، اما ناراحت است
[ترجمه گوگل]خانه بصری بسیار خشنود است، اما ناراحت کننده است
16. The committee was uncomfortable about the extremity of the proposal.
[ترجمه ترگمان]کمیته از این پیشنهاد ناراحت بود
[ترجمه گوگل]کمیته در مورد مضرات پیشنهاد ناراحت بود
17. I had the uncomfortable feeling that it was my fault.
[ترجمه ترگمان]احساس ناخوشایندی را داشتم که تقصیر من بود
[ترجمه گوگل]احساس ناراحتی داشتم که این تقصیر من بود