1. unknown lands
سرزمین های ناشناخته
2. an unknown epidemic terrified the islanders
یک بیماری همه گیر ناشناخته مردم جزیره را دچار وحشت کرده بود.
3. the unknown murderer became the terror of the town
آن آدمکش ناشناخته باعث وحشت شهر شد.
4. "x" represents the unknown
ایکس نشان مجهول است.
5. a man of unknown lineage
مردی که اصل و تبارش نامعلوم است
6. death due to unknown causes
مرگ به علل نامعلوم
7. recent sallies into unknown space
سفرهای اخیر به فضای ناشناخته
8. two paintings by an unknown artist
دو نقاشی توسط هنرمندی ناشناس
9. they took off for parts unknown in africa
آنان به صوب نواحی ناشناخته ی افریقا رهسپار شدند.
10. the authorship of this poem is unknown
هویت نویسنده ی این شعر نامعلوم است.
11. the gold spoke of the land's unknown riches
آن طلا نشانگر ثروت ناشناخته ی آن سرزمین بود.
12. the reason why he died is unknown
علت اینکه چرا مرد معلوم نیست (علت مرگ او معلوم نیست).
13. a disease the cause of which is unknown
یک بیماری که علت آن ناشناخته است.
14. experience oftentimes allays our fear of the unknown
تجربه اغلب ترس ما را از ناشناخته ها تخفیف می دهد.
15. the secrets of creation will always remain unknown to mankind
اسرار خلقت برای بشر همیشه ناشناخته خواهد بود.
16. the irresistable fascination of the new and the unknown
گیرایی مقاومت ناپذیر چیزهای تازه و ناشناخته
17. The present whereabouts of the manuscript is unknown.
[ترجمه ترگمان]محل فعلی دست نوشته نامعلوم است
[ترجمه گوگل]جایگاه فعلی دستنوشته ناشناخته است
18. They bowed in homage to the Unknown Soldiers.
[ترجمه ترگمان]آنان با احترام به سربازان ناشناس تعظیم کردند
[ترجمه گوگل]آنها به سربازان ناشناخته تعلق داشتند
19. Wade not in unknown water.
[ترجمه ترگمان]وید در آب نبود
[ترجمه گوگل]نه در آب ناشناخته
20. The best thing to do when entering unknown territory is smile.
[ترجمه ترگمان]بهترین کاری که باید هنگام ورود به قلمرو ناشناخته انجام دهید، لبخند است
[ترجمه گوگل]بهترین کار برای وارد کردن ناحیه ناشناخته، لبخند است
21. Someone unknown tipped off the police about the plan to rob the bank.
[ترجمه ترگمان]یک نفر از پلیس خبر داشت که قصد سرقت بانک را دارد
[ترجمه گوگل]کسی که ناشناخته است، پلیس را در مورد برنامه ربودن بانک پنهان کرده است
22. The very concept of free speech is unknown to them.
[ترجمه ترگمان]مفهوم آزادی بیان آزاد برای آن ها ناشناخته است
[ترجمه گوگل]مفهوم آزادی بیان برای آنها ناشناخته است
23. I have finished my role play, now need unknown life. I want to go back home, the village in childhood frolicking hillside walk.
[ترجمه ترگمان]من نقش خود را تمام کرده ام، حالا به زندگی نامعلوم نیاز دارم می خواهم به خانه باز گردم، دهکده ای که در دوران کودکی در دامنه تپه گردش می کند
[ترجمه گوگل]من بازی نقش خود را به پایان رسانده ام، اکنون به زندگی ناشناخته نیاز دارم من می خواهم به خانه بازگردم، روستایی که در دوران کودکی از راه می رود