کلمه جو
صفحه اصلی

unlike


معنی : غیر، بی شباهت، برعکس، برعکس، برخلاف
معانی دیگر : ناهمانند، نامشابه، متفاوت، ناروال، غیر عادی، غیر معمول، (محلی) غیر محتمل

انگلیسی به فارسی

بی شباهت، برخلاف، غیر، برعکس


بر خلاف، برعکس، بی شباهت، غیر، برخلاف


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not alike or equal; different; unequal.
مترادف: different, dissimilar, diverse, unequal
متضاد: akin, equivalent, identical, like, similar

- a row of unlike houses
[ترجمه ترگمان] یک ردیف از خانه های مخالف،
[ترجمه گوگل] یک ردیف از خانه های متفاوت
- unlike quantities
[ترجمه کاظم فرقانی] مقادیر متفاوت
[ترجمه ترگمان] برخلاف کمیت
[ترجمه گوگل] بر خلاف مقادیر
حرف اضافه ( preposition )
مشتقات: unlikeness (n.)
(1) تعریف: not like; dissimilar to.
متضاد: like

- Her two daughters are unlike each other.
[ترجمه ترگمان] دو دختر او به هم شباهتی ندارند
[ترجمه گوگل] دو دخترش بر خلاف یکدیگرند

(2) تعریف: not typical of.

- It is unlike you to cry.
[ترجمه ترگمان] این بی شباهت به تو نیست که گریه کنی
[ترجمه گوگل] بر خلاف شما گریه کنید

• different, not typical, dissimilar
if one thing is unlike another thing, the two things have different features from each other.
you can use unlike to contrast two people, things, or situations, and to show how they are different.
if you describe something that someone has done as unlike them, you mean that it is not typical of their normal behaviour.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مختلف، متفاوت، نابرابر، غیر مساوی، بی شباهت، برخلاف

مترادف و متضاد

غیر (صفت)
different, alien, other, unlike, another

بی شباهت (صفت)
unlike, anomalous, dissimilar

برعکس (صفت)
unlike, unfavorable, inverse, unfavourable

برعکس (حرف اضافه)
unlike

برخلاف (حرف اضافه)
with, unlike

different


Synonyms: apples and oranges, clashing, conflicting, contradictory, contrary, contrasted, discordant, disharmonious, disparate, dissimilar, dissonant, distant, distinct, divergent, diverse, far cry from, heterogeneous, hostile, incompatible, incongruous, inconsistent, mismatched, not alike, offbeat, opposed, opposite, poles apart, separate, unalike, unequal, unrelated, variant, various, weird


Antonyms: alike, like, related, same, similar


جملات نمونه

1. unlike bread and water, luxuries are not necessary to life
تجملات مثل آب و نان نیست که برای زندگی لازم باشد.

2. unlike yesterday, today it is very warm
بر خلاف دیروز امروز هوا خیلی گرم است.

3. ahwaz, unlike most other iranian cities, is located near a large river
برخلاف اکثرشهرهای ایران اهواز در نزدیکی یک رود بزرگ قرار دارد.

4. an experience unlike any other
تجربه ای بی شباهت به هر تجربه ی دیگر

5. it is unlike her to cry
گریه کردن از او بعید است.

6. he is quite unlike his brother
او کاملا با برادرش فرق دارد.

7. human beings are profoundly unlike
انسان ها عمیقا با هم تفاوت دارند.

8. Unlike other trees, it doesn't taper very much. It stays fat all the way up.
[ترجمه ترگمان]بر خلاف درختان دیگر، زیاد طول نمی کشد این همه راه رو چاق می مونه
[ترجمه گوگل]بر خلاف درختان دیگر، آن بسیار نازک نیست این چربی تمام می شود

9. Unlike many other politicians, he refuses to indulge in cheap jibes at other people's expense.
[ترجمه ترگمان]برخلاف بسیاری از سیاستمداران دیگر، او حاضر به شرکت در jibes های ارزان با هزینه افراد دیگر نمی شود
[ترجمه گوگل]بر خلاف بسیاری از سیاستمداران دیگر، او مخالفت خود را با هزینه های دیگران از بین می برد

10. This was a foreign country, so unlike San Jose.
[ترجمه ترگمان]این یک کشور خارجی بود، بنابراین برخلاف سن خوزه
[ترجمه گوگل]این یک کشور خارجی بود، بر خلاف سان خوزه

11. The mountain is so unlike creeping in people's feet.
[ترجمه ترگمان]کوه آن قدر شبیه به خزیدن روی پای مردم است
[ترجمه گوگل]کوه بسیار پرمشغله در پاهای مردم است

12. Tammy was unlike any other woman I have ever known.
[ترجمه ترگمان]تامی \"شبیه هیچ زنی بود که من تا حالا شناختم\"
[ترجمه گوگل]Tammy بر خلاف هر زن دیگر که تا به حال شناخته شده بود

13. This book is quite unlike anything I've ever read before.
[ترجمه ترگمان]این کتاب کاملا شبیه چیزی است که تا به حال خوانده ام
[ترجمه گوگل]این کتاب کاملا بر خلاف چیزی است که تا کنون خوانده ام

14. Her voice was quite unlike her usual one.
[ترجمه ترگمان]صدایش کاملا بر خلاف همیشگی او بود
[ترجمه گوگل]صدای او کاملا بر خلاف معمول او بود

15. Unlike aerobics, walking entails no expensive fees for classes or clubs.
[ترجمه ترگمان]بر خلاف ایروبیک، پیاده روی مستلزم هیچ هزینه گران قیمت برای کلاس ها یا کلوب ها وجود ندارد
[ترجمه گوگل]بر خلاف ایروبیک، راه رفتن مستلزم هزینه های گران قیمت برای کلاس ها یا باشگاه ها نیست

16. She is unlike her mother; she is tall and her mother is very short.
[ترجمه ترگمان]به مادرش شباهتی ندارد؛ او قد بلندی دارد و مادرش خیلی کوتاه است
[ترجمه گوگل]او بر خلاف مادرش است؛ او بلند است و مادرش بسیار کوتاه است

17. He managed to finish the race, unlike more than half of the competitors.
[ترجمه ترگمان]او با بیش از نیمی از رقبا توانست مسابقه را تمام کند
[ترجمه گوگل]او بر خلاف بیش از نیمی از رقبا توانست مسابقه را تمام کند

an experience unlike any other

تجربه‌ای بی‌شباهت به هر تجربه‌ی دیگر


He is quite unlike his brother.

او کاملاً با برادرش فرق دارد.


Human beings are profoundly unlike.

انسان‌ها عمیقاً با هم تفاوت دارند.


Unlike yesterday, today it is very warm.

برخلاف دیروز امروز هوا خیلی گرم است.


Ahwaz, unlike most other Iranian cities, is located near a large river.

برخلاف اکثر شهرهای ایران اهواز در نزدیکی یک رود بزرگ قرار دارد.


It is unlike her to cry.

گریه کردن از او بعید است.


پیشنهاد کاربران

بر خلاف

Unlike now : برخلاف الان

بعید بودن
it's unlike you از تو بعیده
it's unlike Ali to be late از علی بعیده که دیر کنه

- برخلاف
- مثال : :Unlike most people, I like math
- برخلاف بیشتر مردم من ریاضی را دوست دارم

بر خلاف در زبان فارسی نادرسته
خلاف درسته


کلمات دیگر: