کلمه جو
صفحه اصلی

vice versa


معنی : برعکس، در جهت مخالف، بطور عکس
معانی دیگر : بالعکس، باژگونه، وارون وار، معکوسا

انگلیسی به فارسی

در جهت مخالف، بطور عکس، معکوسا، برعکس


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: with the order, esp. preceding order, reversed; conversely.

- He confides in her, and vice versa.
[ترجمه محمدامین نصیری] او ( مذکر ) به او ( مونث ) اعتماد می کند و برعکس.
[ترجمه ترگمان] به او اعتماد دارد و برعکس
[ترجمه گوگل] او به او اعتماد می کند و بالعکس

• the opposite, the relation being reversed
vice versa is used to indicate that the reverse of what you have said is also true. for example, `women may bring their husbands with them, and vice versa' means that men may also bring their wives with them.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] برعکس
[ریاضیات] برعکس

مترادف و متضاد

برعکس (قید)
contrariwise, vice versa

در جهت مخالف (قید)
counter, vice versa

بطور عکس (قید)
vice versa

with the order reversed


Synonyms: about-face, again, backwards, contra, contrarily, contrariwise, contrariwise, contrary, oppositely, conversely, far from it, in reverse, inversely, mutatis mutandis, on the contrary, reversed, the opposite way, the other way around, turn about, upside down


جملات نمونه

1. We gossip about them and vice versa.
[ترجمه ترگمان]ما در مورد آن ها شایعه پراکنی می کنیم و برعکس
[ترجمه گوگل]ما درباره آنها شنیده ایم و بالعکس

2. Acids neutralize alkalis and vice versa.
[ترجمه ترگمان]و بالعکس، alkalis و vice را خنثی می کند
[ترجمه گوگل]اسیدها قلیایی را خنثی می کنند و بالعکس

3. You can cruise from Cairo to Aswan or vice versa .
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از قاهره تا اسوان یا بالعکس سفر کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید از قاهره به اسوان یا بالعکس بروید

4. Energy transmutes into matter and vice versa.
[ترجمه ترگمان]انرژی به ماده تبدیل می شود و بالعکس
[ترجمه گوگل]انرژی به ماده تبدیل می شود و بالعکس

5. And vice versa. After a delay of only a few minutes, he hopped to the ground.
[ترجمه ترگمان]و بالعکس پس از چند دقیقه تاخیر، روی زمین پرید
[ترجمه گوگل]و بالعکس پس از تاخیر تنها چند دقیقه، او به زمین افتاد

6. The Tutsis are fighting and killing Hutus and vice versa not simply because they hate each other.
[ترجمه ترگمان]مردم توتسی ها می جنگند و Hutus و بالعکس را می کشند، نه تنها به این خاطر که از یکدیگر نفرت دارند
[ترجمه گوگل]Tutsis در حال مبارزه و کشتن Hutus و بالعکس نه تنها به این خاطر که از یکدیگر نفرت دارند

7. War is the continuity of policies during peace time, and vice versa.
[ترجمه ترگمان]جنگ تداوم سیاست ها در زمان صلح است و بالعکس
[ترجمه گوگل]جنگ تداوم سیاست ها در زمان صلح است و بالعکس

8. Teachers qualified to teach in England are not accepted in Scotland and vice versa.
[ترجمه ترگمان]آموزگارانی که صلاحیت تدریس در انگلستان را دارند، در اسکاتلند پذیرفته نمی شوند و برعکس
[ترجمه گوگل]معلمان واجد شرایط برای تدریس در انگلستان در اسکاتلند پذیرفته نمی شوند و بالعکس

9. The boys may refuse to play with the girls, and vice versa.
[ترجمه ترگمان]بچه ها ممکن است از بازی با دخترها امتناع کنند و برعکس
[ترجمه گوگل]پسران ممکن است با دختران بازی کنند و بالعکس

10. A man of high birth may be of low worth and vice versa.
[ترجمه ترگمان]مردی از زاد و ولد بالا ممکن است ارزش کمی داشته باشد و برعکس
[ترجمه گوگل]یک مرد بالغ ممکن است ارزش کمتری داشته باشد و بالعکس

11. Peaks from the right window would have coincided with troughs from the left, and vice versa, canceling the sound exactly.
[ترجمه ترگمان]Peaks از پنجره سمت راست با troughs از سمت چپ همزمان شده و بالعکس، صدا را دقیقا حذف خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پیک ها از پنجره سمت راست با شیب ها از سمت چپ هماهنگ می شوند و بالعکس صدا را قطع می کند

12. The son could not see why the state should tax the schoolmaster to support the priest, but never vice versa.
[ترجمه ترگمان]پسر نمی توانست ببیند که چرا دولت باید از مدیر مدرسه بخواهد که از کشیش حمایت کند، اما هرگز
[ترجمه گوگل]پسر نمیتوانست بفهمد که چرا دولت باید مدرس مدرسه را برای حمایت از کشیش مالیات دهد، اما هرگز برعکس

13. For example, males usually compete for access to females, rather than vice versa.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، مردان اغلب برای دسترسی به زنان رقابت می کنند، نه برعکس
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، مردان معمولا برای دسترسی به زنان رقابت میکنند، نه برعکس

14. We could go from pitch black to brightness in the blink of an eye-and vice versa.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم از کف سیاه تا روشنایی در چشم به هم زدن چشم - و بالعکس
[ترجمه گوگل]ما می توانیم از سیاه سیاه به روشنایی در چشمک زدن و بالعکس برویم

France requires visas from Iranians and vice versa.

فرانسه از ایرانی‌ها ویزا می‌خواهد و بالعکس.


پیشنهاد کاربران

برعکس، بالعکس
The more demand for a stock, the higher it drives the price and vice versa = هر چه تقاضای یک سهم بیشتر باشد، قیمت آنرا بالاتر میبرد و بالعکس ( برعکس )

برعکس، جهت مخالف

از آن سو، وارونش، وارونه، از آن ور، این به جای آن، آن به جای این


معکوس

برعکس - در جهت مخالف چیزی - عکس چیزی
مثال :
A transsexual is a person who physically transitions from male to female or vice versa

برعکس

برعکس

Lastly, the choice is yours, from my experience, the more you’ve mastered Chinese, the easier your Japanese learning process will be. Vice verse doesnt fit here
یعنی برعکسش صدق نمیکنه

و برعکس

دوستی که اشاره کردند “برعکسش صدق نمی کنه” برداشت اشتباهی داشتند. اتفاقا این اصطلاح وقتی به کار می ره که بخوایم بگیم: “ برعکسش هم صدق می کنم”
Use this phrase to say that the opposite is also true
مثال:
I don’t like Nazi and vice versa


کلمات دیگر: