1. At last, slowly, victoriously, his eyes never leaving hers, he granted her wish.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، آرام و پیروزمندانه، چشمانش هرگز او را ترک نمی کردند، به آرزوش رسید
[ترجمه گوگل]در نهایت، به آرامی، پیروزمندانه، چشم او هرگز از او خارج شد، او آرزو او را
2. The Party Congress closed victoriously on August 1
[ترجمه ترگمان]کنگره حزب پیروزمندانه خود را در اول آگوست تعطیل کرد
[ترجمه گوگل]کنگره حزب در 1 اوت پیروز شد
3. The Congress closed victoriously on August 1
[ترجمه ترگمان]کنگره پیروزمندانه خود را در ۱ اوت تعطیل کرد
[ترجمه گوگل]کنگره در 1 اوت پیروز شد
4. Steer it past turbulent rapids and guides victoriously forward.
[ترجمه ترگمان]از تند تند تند تند آب ها عبور می کند و پیروزمندانه حرکت خود را به جلو هدایت می کند
[ترجمه گوگل]پیش از آن رمپ های آشفته گذشته را هدایت کنید و پیروزی ها را هدایت کنید
5. The Party Congress closed victoriously on May
[ترجمه ترگمان]کنگره حزب پیروزمندانه خود را در ماه می تعطیل کرد
[ترجمه گوگل]کنگره حزب در ماه مه به طور پیوسته بسته شد
6. The workers'and Peasants'Red Army victoriously completed its unprecedented 2000 li Long March.
[ترجمه ترگمان]کارگران و ارتش سرخ در ماه مارس ۲۰۰۰ li بی سابقه ای را به پایان رساندند
[ترجمه گوگل]ارتش کارگران و نخبگان قرقیزستان 2000 بیلیون مارس سال گذشته خود را کامل کرد
7. Ignace victoriously ascended the stairs and knocked on Kessler's door.
[ترجمه ترگمان]Ignace پیروزمندانه از پله ها بالا رفت و در زد
[ترجمه گوگل]مهاجم پیروزانه به سمت پله ها بالا رفت و در کسلر افتاد
8. Virginia had defended her land victoriously.
[ترجمه ترگمان]ویرجینیا از او دفاع کرده بود و پیروز شده بود
[ترجمه گوگل]ویرجینیا از زمین خود دفاع کرد
9. After many such battles victoriously fought, the general situation between us and the enemy will change.
[ترجمه ترگمان]بعد از بسیاری از این نبردها پیروز و پیروزمندانه، وضعیت کلی بین ما و دشمن تغییر خواهد کرد
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه بسیاری از این جنگ ها با پیروزی مبارزه کردند، وضعیت کلی بین ما و دشمن تغییر خواهد کرد
10. He came off victoriously.
[ترجمه ترگمان]پیروزمندانه بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او پیروز شد
11. They were what she needed to survive in the manner she wanted, causing her to emerge victoriously from nothing to something.
[ترجمه ترگمان]آن ها تنها چیزی بودند که او برای زنده ماندن لازم داشت و باعث می شد که او پیروزمندانه ظاهر شود و پیروزمندانه ظاهر شود
[ترجمه گوگل]آنها همان چیزی بودند که او نیاز داشت تا به نحوی که می خواست زنده بماند، و او را از چیزی به چیزی تبدیل کرد
12. The climactic battle to kill the false being within and victoriously conclude the spiritual revolution.
[ترجمه ترگمان]جنگ نقطه پایانی برای کشتن کاذب موجود در داخل و پیروزمندانه در پایان بخشیدن به انقلاب روحانی است
[ترجمه گوگل]نبرد کلاسیک برای کشتن موجودات دروغین و پیروزی انقلاب معنوی است
13. He did that on the cross of Calvary and rose victoriously to show that it was all accomplished.
[ترجمه ترگمان]این کار را بر صلیب عیسی انجام داد و پیروزمندانه برخاست تا نشان دهد که همه چیز انجام یافته است
[ترجمه گوگل]او این کار را روی صلیب Calvary انجام داد و به طرز قانع کننده ای ظاهر شد تا نشان دهد که تمام این کارها انجام شده است
14. The climactic battle to kill the false being within and victoriously conclude the spiritual pilgrimage.
[ترجمه ترگمان]نقطه پایانی برای کشتن کاذب موجود در داخل و پایان دادن پیروزمندانه به زیارت معنوی
[ترجمه گوگل]نبرد کوهنوردی برای کشتن موجودات دروغین و پیروزمندانه نتیجه زیارت معنوی است