کلمه جو
صفحه اصلی

vestigial


معنی : اثر، ذره ای، جای پا، بقایا، ردیا
معانی دیگر : vestige نشان، ذره، خرده

انگلیسی به فارسی

( vestige ) نشان، اثر، جای پا، ردیا، ذره، خرده،بقایا


تحریک کننده، ذره ای، جای پا، اثر، ردیا، بقایا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: vestigially (adv.)
• : تعریف: of, pertaining to, or being a vestige, esp. an anatomical one.
مشابه: rudimentary

- The appendix is a vestigial structure in the human body.
[ترجمه Prof. Movahedinia] آپاندیس یک ساختار تحلیل رفته در بدن انسان است
[ترجمه ترگمان] آپاندیس یک ساختار در بدن انسان است
[ترجمه گوگل] آپاندیس یک ساختار روانشناختی در بدن انسان است

• of a vestige; of a remnant
vestigial is used to describe the small amounts of something that still remain of a larger or more important thing; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] ابتدایی. کوچک. کم رشد. از کار افتاده

مترادف و متضاد

اثر (صفت)
vestigial

ذره ای (صفت)
atomic, vestigial, molecular

جای پا (صفت)
vestigial

بقایا (صفت)
vestigial

ردیا (صفت)
vestigial

جملات نمونه

1. Vestigial remains of these plays are now seen in the Christmas pantomime.
[ترجمه ترگمان]باقیمانده این نمایش ها اکنون در پانتومیم نشان داده می شوند
[ترجمه گوگل]باقی مانده از این نمایشنامه ها در حال حاضر در پنتومیم کریسمس دیده می شود

2. The legs of snakes are vestigial or absent altogether.
[ترجمه Prof. Movahedinia] پاهای مارها تحلیل رفته یا ناپدید شده است
[ترجمه ترگمان]پاهای مارها از رد و بدل شدن یا ناپدید شدن است
[ترجمه گوگل]پاهای مارها به طور کامل ربطی یا غریزی ندارند

3. It is often possible to see the vestigial remains of rear limbs on some snakes.
[ترجمه Prof. Movahedinia] اغلب ممکن است باقی مانده های تحلیل رفته ای از اندام های حرکتی پسین در برخی از مارها را دید
[ترجمه ترگمان]اغلب این امکان وجود دارد که در برخی از مارها اثری باقی مانده از بدن عقب باقی بماند
[ترجمه گوگل]اغلب ممکن است باقی مانده های باقی مانده از اندام های عقب در برخی از مارها را ببینید

4. They were no longer men, just the vestigial remains of what had once been human beings.
[ترجمه Prof. Movahedinia] آن ها دیگر آدم نبودند، فقط ردپای کمرنگی از آنچه زمانی انسان بودند، باقی مانده بود
[ترجمه ترگمان]آن ها دیگر مرد نبودند، فقط رد پای آنچه زمانی انسان بود باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]آنها دیگر مردان نبودند، فقط بقایای پیشینی از آنچه که بعدها انسان بوده است

5. As a result there was only a vestigial junior management system.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه تنها یک سیستم مدیریت جوان وجود داشت
[ترجمه گوگل]در نتیجه تنها یک سیستم مدرن مدیریت ارشد وجود داشت

6. Humans have a vestigial appendix which is so poorly developed that it is prone to infection.
[ترجمه ترگمان]انسان a دارد که به قدری ضعیف است که مستعد عفونت است
[ترجمه گوگل]انسانها یک آپاندیس رودهایی دارند که تا حد زیادی توسعه یافته اند که مستعد ابتلا به عفونت هستند

7. Other cells especially sensitive to light became vestigial eyes, and those susceptible to vibrations became hearing organs, and so on.
[ترجمه ترگمان]سلول های دیگر به ویژه به نور حساس بودند، و آن هایی که در معرض لرزش بودند، اندام های شنوایی و غیره بودند
[ترجمه گوگل]دیگر سلول هائی که به ویژه حساس به نور هستند، چشم های جراحی برداشته می شوند و کسانی که حساس به ارتعاش هستند، اندام های شنوایی و غیره می شوند

8. It is often possible to see the vestigial remains of rear limbs on these large snakes.
[ترجمه ترگمان]اغلب این امکان وجود دارد که دید باقی بدن در این مارها بزرگ هنوز باقی است
[ترجمه گوگل]اغلب ممکن است باقی مانده های باقی مانده از اندام های عقب در این مارهای بزرگ را ببینید

9. Some snakes have vestigial legs.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مارها از پای vestigial رد میشن
[ترجمه گوگل]بعضی از مارها دارای پاهای روده ای هستند

10. I believe the reflex is a vestigial response from the time when inevitable meant " God. "
[ترجمه ترگمان]من معتقدم این واکنش، پاسخی بود که از زمان اجتناب ناپذیر به معنای \"خدا\" بود
[ترجمه گوگل]من اعتقاد دارم که رفلکس پاسخی است از زمانیکه اجتناب ناپذیر به معنای 'خدا' است '

11. Solitude is almost a vestigial pleasure, now that electronic entertainment can accompany us anywhere.
[ترجمه ترگمان]حالا که سرگرمی الکترونیکی می تواند ما را در هر جایی همراهی کند، خلوت لذت بخش است
[ترجمه گوگل]تنهایی تقریبا یک لذت جادویی است، در حال حاضر که سرگرمی های الکترونیکی می تواند ما را در هر کجا همراهی کند

12. Appendix in full vermiform appendix: Vestigial hollow tube attached to the cecum of the large intestine.
[ترجمه ترگمان]ضمیمه A ضمیمه کامل ضمیمه: لوله توخالی vestigial متصل به the روده بزرگ
[ترجمه گوگل]ضمیمه در تاندون ورمی کامل لوله توخالی Vestigial متصل به ساقه روده بزرگ

13. Wisdom teeth are another vestigial remnant.
[ترجمه ترگمان]دندون هات دندون های اضافی دیگه هستن
[ترجمه گوگل]دندان عقل یکی دیگر از باقی مانده ها است

14. Here history is vestigial and numerous.
[ترجمه ترگمان]در این کتاب اثری از آن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در اینجا تاریخ تاریخی و متعدد است

پیشنهاد کاربران

زیست شناسی: اندامی اولیه یا بخشی از بدن که در طول خردفرگشت دیگر نیازی به آن نیست و در واقع اضافی است.



The raising of body hair is a vestigial primitive response to cold
علامت دار

بازمانده - باقیمانده

اندام بدن: تکامل نیافته و غیر کاربردی


کلمات دیگر: