unintelligible

معنی : پیچیده، غامض، غیر صریح، غیر مفهوم

معانی دیگر : غیر قابل فهم، درک نکردنی، نا مفهوم، غام

انگلیسی به فارسی

غیر مفهوم، غامض، پیچیده، غیر صریح

نامفهوم، پیچیده، غیر مفهوم، غامض، غیر صریح

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: unintelligibly (adv.), unintelligibility (n.)

• : تعریف: not able to be understood, as spoken or written language.
• مترادف: incomprehensible, indecipherable
• متضاد: articulate, comprehensible, intelligible
• مشابه: garbled, inarticulate, incoherent, meaningless, muddled, obscure, rambling

- The toddler's mother understands what he's saying, but his speech is unintelligible to others.

[ترجمه ترگمان] مادر کودک نوپا می فهمد که چه می گوید، اما حرف او برای دیگران نامفهوم است
[ترجمه گوگل] مادر نوپا می فهمد که چه می گوید، اما سخنرانی او برای دیگران غیر قابل درک است

• not intelligible, incoherent, inarticulate
something that is unintelligible is impossible to understand.

مترادف و متضاد

پیچیده (صفت)

abstruse, complex, intricate, wrapped, twisted, involved, knotty, sigmoid, indirect, crooked, rolled, obscurant, wreathy, recondite, crabby, crimpy, unintelligible, revolute, verticillate

غامض (صفت)

abstruse, knotty, problematic, difficult, involute, problematical, obscure, unintelligible

غیر صریح (صفت)

indefinite, imprecise, non-committal, inexplicit, unintelligible

غیر مفهوم (صفت)

unintelligible

not understandable

Synonyms: ambiguous, equivocal, fathomless, Greek, illegible, impenetrable, inarticulate, incognizable, incoherent, incomprehensible, indecipherable, indistinct, inexplicit, jumbled, meaningless, muddled, obscure, opaque, tenebrous, uncertain, unclear, unexplicit, unfathomable, ungraspable, unknowable, unreadable, vague

Antonyms: comprehensible, intelligible, meaningful, understandable

جملات نمونه

1. some of your english sentences are quite unintelligible

برخی از جمله های انگلیسی شما کاملا نامفهوم است.

2. Unintelligible legislation is the negation of the rule of law and of parliamentary democracy.

[ترجمه ترگمان]قانون Unintelligible نفی حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی است
[ترجمه گوگل]قانون ناخوشایند، نفی حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی است

3. Dolphin sounds are unintelligible to humans.

[ترجمه حمید سانی] صدای دلفین ها برای انسان مبهم وپیچیده است

[ترجمه ترگمان]صدای دلفین برای انسان ها نامفهوم است
[ترجمه گوگل]برای تلفن های موبایل دلفین برای انسان ها نامفهوم است

4. She turned away and muttered something unintelligible.

[ترجمه ترگمان]او برگشت و چیزی نامفهوم زیر لب گفت
[ترجمه گوگل]او برگشت و چیزی را ناامید کرد

5. His script was unintelligible.

[ترجمه حمید سانی] دستخطش ناخوانا بود

[ترجمه ترگمان]متن او نامفهوم بود
[ترجمه گوگل]اسکریپتش نامفهوم بود

6. She muttered something unintelligible and lapsed into silence.

[ترجمه ترگمان]چیزی نامفهوم زیر لب زمزمه کرد و به خاموشی گرایید
[ترجمه گوگل]او چیزی را ناامید کرد و سکوت کرد

7. The reply, a weird breathing sound, and an unintelligible, totally alien jabbering.

[ترجمه ترگمان]این جواب، صدایی عجیب و غریب و نامفهوم و نامفهوم و نامفهوم و نامفهوم
[ترجمه گوگل]پاسخ، صدای تنفس عجیب و غریب، ناخوشایند، کاملا بیگانه

8. He muttered something unintelligible.

[ترجمه ترگمان]زیر لب چیزی نامفهوم گفت
[ترجمه گوگل]او چیزی را غیر قابل درک کرد

9. Dolphin sounds are unintelligible to humans, and cover a larger range of frequencies than we can hear or differentiate.

[ترجمه ترگمان]صداهای دلفین برای انسان ها نامفهوم هستند و گستره وسیعی از فرکانس ها را نسبت به صداهای مختلف پوشش می دهند
[ترجمه گوگل]برای تلفن های موبایل دلفین برای انسان ها نامفهوم است و فرکانس های بیشتری را پوشش می دهد که ما می توانیم آن را بشنویم یا تمایز قائل شویم

10. It is most annoying to have unintelligible chattering somewhere behind you whilst watching the fish or beating the eggs.

[ترجمه ترگمان]خیلی آزار دهنده است که یک جایی پشت سر هم حرف بزنیم و ماهی را تماشا کنیم یا تخم مرغ را کتک بزنیم
[ترجمه گوگل]بیشتر آزار دهنده است که در هنگام تماشای ماهی و یا ضرب و شتم تخم مرغ در هنگام تعطیلات ناخوشایند در پشت سر شما وجود دارد

11. Most of these symbols, though unintelligible to the lay public, hold great meaning and value to the nurses.

[ترجمه ترگمان]بسیاری از این نشانه ها، اگر چه برای مردم عادی قابل فهم نبود، ارزش و ارزش زیادی برای پرستاران داشت
[ترجمه گوگل]اکثر این نمادها، اگر چه نامعلوم به عموم مردم، معنای عالی و ارزش برای پرستاران دارند

12. Sometimes, even speech in an unintelligible foreign language can be illuminating.

[ترجمه ترگمان]گاهی حتی سخن گفتن در یک زبان خارجی نامفهوم می تواند روشن باشد
[ترجمه گوگل]گاهی حتی سخنرانی در یک زبان خارجی غیر قابل درک می تواند روشن باشد

13. She croaked something unintelligible.

[ترجمه ترگمان]با صدای گرفته چیزی نامفهوم گفت
[ترجمه گوگل]او چیزی ناامید کرد

14. Jargon words usually sound ugly and unintelligible to outsiders.

[ترجمه ترگمان]کلمات jargon معمولا زشت و نامفهوم به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]کلمات اصطلاح معمولا صدای زشت و غیر قابل درک به بیگانگان است

Some of your English sentences are quite unintelligible.

برخی از جمله‌های انگلیسی شما کاملاً نامفهوم است.

پیشنهاد کاربران

قابل فهم نبودن

نامفهوم، گنگ، مبهم، غیرقابل فهم

کلمات دیگر: