کلمه جو
صفحه اصلی

unhandy


معنی : غیر ماهر، ناراحت، مشکل بدست امده، نامناسب برای حمل ونقل
معانی دیگر : دور از دسترس، در جای نامساعد

انگلیسی به فارسی

مشکل بدست امده، ناراحت، نامناسب برای حمل ونقل،دور از دسترس


ناخوشایند، غیر ماهر، ناراحت، مشکل بدست امده، نامناسب برای حمل ونقل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: unhandier, unhandiest
مشتقات: unhandily (adv.), unhandiness (n.)
(1) تعریف: not handy; unwieldy; inconvenient.
متضاد: handy

(2) تعریف: lacking manual dexterity; awkward.
متضاد: deft

• not useful

مترادف و متضاد

غیر ماهر (صفت)
awkward, unhandy

ناراحت (صفت)
uneasy, upset, disturbed, fidgety, unhandy, distraught, inconvenient, tense, uncomfortable, fretful, incommodious

مشکل بدست امده (صفت)
unhandy

نامناسب برای حمل و نقل (صفت)
unhandy

جملات نمونه

1. He did not want to buy an unhandy safe box.
[ترجمه ترگمان]دلش نمی خواست یک جعبه امن از آن ها بخرد
[ترجمه گوگل]او نمی خواست یک جعبه امن بی دست و پا را خریداری کند

2. But analog control system has some shortcomings: complexity, unhandy, and so on.
[ترجمه ترگمان]اما سیستم کنترل آنالوگ دارای کاستی هایی است: پیچیدگی، پیچیدگی و غیره
[ترجمه گوگل]اما سیستم کنترل آنالوگ برخی از پیچیدگی های ناخوشایند، غیر ارادی و غیره دارد

3. Workers soon had rifles. . . in their unhandy paws.
[ترجمه ترگمان]کارگران به زودی تفنگ به دست داشتند
[ترجمه گوگل]کارگران به زودی اسلحه ها را در اختیار داشتند در چنگال های ناخوشایند خود

4. Guards, wearing armour of an antique fashion and carrying unhandy spears and swords.
[ترجمه ترگمان]گارد که زره کهنه به تن داشت و نیزه های و شمشیرها را باخود حمل می کرد
[ترجمه گوگل]سپاه پاسداران، با استفاده از زره پوش مد عتیقه ای و حمل اسلحه و اسلحه بی دست و پا

5. I have not seen a more clumsy, aukward, and unhandy people.
[ترجمه ترگمان]من آدم بی دست و پایی تر و بی دست و پا ندیده بودم
[ترجمه گوگل]من مردم بی رحمانه، شایسته و غیرمترقبه را دیده ام


کلمات دیگر: