1. I don't want to be uncharitable, but she's not a terribly good cook.
[ترجمه ترگمان]اما او آشپز خوبی نیست
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم ناخوشایند باشم، اما او آشپز وحشتناکی نیست
2. I don't want to be uncharitable, but he isn't very intelligent, is he?
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم نسبت به او ناراحت باشم، اما او خیلی باهوش نیست، هست؟
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم ناخوشایند باشم، اما او خیلی هوشمند نیست، آیا او است؟
3. This was an uncharitable assessment of the reasons for the failure.
[ترجمه ترگمان]این یک ارزیابی غیر منطقی از دلایل شکست بود
[ترجمه گوگل]این یک ارزیابی بی نظیر از دلایل شکست بود
4. The uncharitable explanation is that she's too afraid to ask.
[ترجمه ترگمان]توضیح صادقانه این است که او از پرسیدن آن خیلی می ترسد
[ترجمه گوگل]توضیح ناخوشایند این است که او بیش از حد می ترسد از آن بپرسد
5. Yet how uncharitable to keep this gem to myself.
[ترجمه ترگمان]با این حال چقدر سعی کردم این جواهر را برای خودم نگه دارم
[ترجمه گوگل]با این حال، چگونگی حفظ این گوهر به خودم
6. Rain felt distinctly uncharitable as she straightened the bed and tried to pretend they had never been there.
[ترجمه ترگمان]وقتی که تخت را صاف می کرد، احساس ناخوشایندی به او دست داد و سعی کرد وانمود کند که هرگز آنجا نرفته است
[ترجمه گوگل]باران به طور قابل ملاحظه ای غیرقابل تصور بود، زیرا او تخت را صاف کرد و سعی کرد وانمود کند که هرگز آنجا نبوده است
7. Sure, she had indulged in the occasional uncharitable observation that his affection for the child was no more than a front.
[ترجمه ترگمان]با توجه به این که به ندرت پیش خود فکر می کرد که محبتش نسبت به کودک بیش از یک جبهه نیست
[ترجمه گوگل]مطمئنا، او در مشاهدات غیرمعمول گاه به گاه غافلگیر شده بود که محبت او برای کودک بیشتر از یک جلسه نیست
8. You got us into this, was my uncharitable thought, now you hold the fort while we climb out of it.
[ترجمه ترگمان]من فکر کردم: تو ما رو وارد این ماجرا کردی، حالا تو دژ رو نگه دار تا ما از اونجا بریم بیرون
[ترجمه گوگل]شما به ما این را دادید، تفکر غیر منصفانه من بود، حالا شما قلعه را نگه دارید در حالی که از آن صعود می کنیم
9. In short, I am feeling uncharitable.
[ترجمه ترگمان]خلاصه، احساس بدی دارم
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه احساس ناراحتی میکنم
10. Although, she thought with uncharitable spitefulness, he was old enough to be her father.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، در دل فکر می کرد، به اندازه کافی بزرگ بود که پدرش باشد
[ترجمه گوگل]با وجود این، او با آزار و اذیت ناخوشایند فکر کرد، او کافی بود تا پدرش باشد
11. I hope I'm not being uncharitable but he really is a bore; unjust and uncharitable criticism.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم بد نباشد، اما او واقعا یک انتقاد خشن و بی رحما نه است
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که من غیرممکن نیستم اما او واقعا خسته است؛ انتقاد ناعادلانه و ناخوشایند
12. That was Edward Leamer 's uncharitable description of his profession in 198
[ترجمه ترگمان]این توصیف بی رحما نه ادوارد درباره شغل خود در ۱۹۸ بود
[ترجمه گوگل]این توضیحات نامحدود ادوارد لیامر از حرفه او در 198 بود
13. Perhaps it was the clash of Third World beach and Dallas skyscraper which triggered my uncharitable scepticism about his extraordinary Utopianism.
[ترجمه ترگمان]شاید این درگیری ساحل سوم جهان و آسمان خراش دالاس بود که شک و تردیدهای ناخوشایندی را در مورد Utopianism خارق العاده او به وجود آورد
[ترجمه گوگل]شاید این برخورد سانحه سوم جهانی و آسمانخراش دالاس بود که منجر به شک و تردید من در مورد اوتونیسم فوق العاده او شد
14. But how shall we expect charity towards others, when we are uncharitable to ourselves?
[ترجمه ترگمان]اما چه طور باید انتظار کمک به دیگران را داشته باشیم، وقتی که نسبت به خودمان uncharitable؟
[ترجمه گوگل]اما چگونه می توانیم انتظارات خیرخواهانه نسبت به دیگران را داشته باشیم، زمانی که خودمان مجبور هستیم؟