کلمه جو
صفحه اصلی

unleash


معنی : رها کردن، از بند باز کردن
معانی دیگر : (مهار یا عنان را) برداشتن، (مجازی) فرو باریدن، فرو افکندن

انگلیسی به فارسی

از بند باز کردن، رهاکردن


رها کردن، از بند باز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unleashes, unleashing, unleashed
• : تعریف: to set free from or as if from a leash.
متضاد: hold
مشابه: spring

- They unleashed the dog when they got into the woods.
[ترجمه ترگمان] وقتی وارد جنگل شدند، سگ ها را رها کردند
[ترجمه گوگل] آنها وقتی که به جنگل می آمدند سگ را آزاد کردند

• free from a leash, let loose, release
to unleash a powerful or violent force means to release it; a literary word.

مترادف و متضاد

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

از بند باز کردن (فعل)
unleash

جملات نمونه

1. The officers were still reluctant to unleash their troops in pursuit of a defeated enemy.
[ترجمه علی جادری] افسران همچنان مایل به ارسال نیروهای خود جهت تعقیب دشمن شکست خورده نبودند .
[ترجمه ترگمان]این افسران هنوز مایل به آزاد کردن نیروهای خود در تعقیب یک دشمن شکست خورده بودند
[ترجمه گوگل]مأموران هنوز در تلاش برای از بین بردن دشمن، تمایلی به سرنگونی نیروهای خود ندارند

2. Yet as we unleash living forces into our created machines, we lose control of them.
[ترجمه کاوه] با این حال وقتی نیروهای زندگانی را به ماشین های ساخت خود رها می کنیم، کنترل آن ها را از دست می دهیم
[ترجمه ترگمان]با این حال وقتی نیروهای زنده را به ماشین های ساخت مان رها می کنیم، کنترل آن ها را از دست می دهیم
[ترجمه گوگل]با این حال، همانطور که نیروهای زنده را به ماشینهای ایجاد شده ما آزاد می کنیم، کنترل آنها را از دست می دهیم

3. Just follow our simple step-by-step guide now and unleash the stellar power of your mobile phone.
[ترجمه ترگمان]حالا تنها راهنمای گام به گام ما را دنبال کنید و قدرت درخشان گوشی موبایل خود را آزاد کنید
[ترجمه گوگل]فقط راهنمای ساده گام به گام ما را دنبال کنید و قدرت ستارهای تلفن همراه خود را آزاد کنید

4. He loves to bully and to unleash his hounds on what he sees as the snooty, wishy-washy liberal establishment.
[ترجمه ترگمان]اون عاشق قلدری و برای آزاد کردن hounds به اون چیزی که اون رو به عنوان یه موسسه خیریه، و washy آزاد می کنه
[ترجمه گوگل]او دوست دارد به قلدری و رها کردن hounds خود را بر آنچه که او می بیند به عنوان چرت زدن، آرزو چپ لیبرال استقرار

5. The lyrics unleash a gigantic primal scream at the urban alienation and despair of our industrial world.
[ترجمه کاوه] متن ترانه ها فریاد شکه کننده عظیمی را در میان سکوت شهری و ناامیدی دنیای صنعتی مان رها می کند
[ترجمه ترگمان]متن ترانه یک فریاد اولیه عظیم در میان بیگانگی و نا امید دنیای صنعتی ما آزاد می کند
[ترجمه گوگل]شعرها یک فریب اولیه غول پیکر را در بیگانگی شهری و ناامیدی دنیای صنعتی ما رها می کنند

6. The result will now unleash furious demands for his resignation.
[ترجمه کاوه] حال این نتیجه تقاضاهای خشمگینانه ای برای استعفایش به راه خواهد انداخت.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه در حال حاضر خواسته های خشم آلودی برای استعفای او آزاد خواهد شد
[ترجمه گوگل]در نتیجه، اکنون تقاضای خشمگین برای استعفای خود را آزاد خواهد کرد

7. The war could unleash unstoppable political and economic changes.
[ترجمه کاوه] جنگ می توانست تغییرات سیاسی و اقتصادی غیرقابل برگشتی را منجر شود.
[ترجمه ترگمان]جنگ می توانست نشان دهنده تغییرات سیاسی و اقتصادی غیرقابل توقف باشد
[ترجمه گوگل]جنگ می تواند تحولات سیاسی و اقتصادی غیر قابل توقف را رها کند

8. It would probably unleash another burst of investment as firms took advantage of opportunities which had hitherto been regarded as too risky.
[ترجمه ترگمان]احتمالا زمانی که شرکت ها از فرصت هایی که تا به حال بسیار خطرناک محسوب می شدند بهره می بردند، یک انفجار دیگر از سرمایه گذاری آزاد می شد
[ترجمه گوگل]احتمالا یکی دیگر از انفجار سرمایه گذاری را از بین می برد، زیرا شرکت ها از فرصت هایی استفاده می کردند که تاکنون به عنوان بیش از حد خطرناک بوده اند

9. He was going to unleash a warhead on London.
[ترجمه ترگمان]او قصد داشت یک کلاهک را در لندن آزاد کند
[ترجمه گوگل]او قصد داشت کلاهک های خود را در لندن آزاد کند

10. For that reason, modern nation-states are free to unleash devastating reprisals against their captive nations who attempt liberation.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل، کشورهای مدرن آزاد برای آزاد کردن انتقام مخرب علیه کشورهای اسیر خود که برای آزادی تلاش می کنند آزاد هستند
[ترجمه گوگل]به همین علت، کشورهای عضو مدرن امروزی آزاد هستند تا از تجاوزات ویرانگر علیه کشورهای اسیر خود که آزادی را دنبال می کنند آزاد کنند

11. To lose these meanings would be death, to unleash them would overwhelm.
[ترجمه کاوه] از دست دادن این معانی همانند مرگ است ، ابرازشان غیرقابل تحمل .
[ترجمه ترگمان]از دست دادن این معانی، مرگ است، برای آزاد کردن آن ها
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن این معانی، مرگ است، برای رها کردن از آنها غلبه می کند

12. Gloucester showed no desire to unleash a northern invasion of the south, although a few northerners did receive minor pickings there.
[ترجمه ترگمان]گلاستر هیچ تمایلی به آزاد کردن یک حمله شمالی به جنوب نشان نداد، اگر چه تعداد کمی از اهالی شمالی در آنجا شکارهای کوچکی داشتند
[ترجمه گوگل]گلاستر هیچ تمایلی برای از بین بردن حمله شمال به جنوب نشان نداد، گرچه برخی از ساکنین شمال شرقی، اقلام جزئی را در آنجا دریافت کردند

13. The reform is intended to unleash more sophisticated financial products in Japan.
[ترجمه ترگمان]هدف از این اصلاحات، آزاد کردن محصولات مالی پیچیده تر در ژاپن است
[ترجمه گوگل]این اصلاحات در نظر گرفته شده است تا تولیدات پیچیده تر مالی در ژاپن را آزاد کند

14. Unleash all the advantages of Hainan Special Economic Zone!
[ترجمه ترگمان]همه مزایای منطقه ویژه اقتصادی هاینان پراکنده است!
[ترجمه گوگل]از مزایای منطقه ویژه اقتصادی هانان بکشید!

The storm unleashed its fury on the coastal regions.

توفان خشم خود را بر نواحی ساحلی فرو بارید.


پیشنهاد کاربران

اجازه دادن به کسی یا چیزی برای ابراز وجود دادن یا اجازه انجام عملی را دادن به ظهور رسیدن چیزی
This kind of leadership doesnot unleash leaders in others.
این نوع از رهبری ، اجازه ابراز وجود و سربر آوردن
رهبر ( درونی ) در دیگران را نمیدهد.

مهار کردن

نازل کردن، رها کردن


رها کردن


رها کردن ( احساسات، عواطف، بغض، فریاد )
His comments unleashed a wave of protest
اظهار نظر هایش موجی از اعتراضات را به راه انداخت ( رها کرد )

موجب شدن ( چیزی به طور ناگهانی )
he government's proposals unleashed a storm of protest in the press.
پیشنهادات دولت موجب موجی از اعتراضات در رسانه شد.


رها کردن ؛ باعث چیزی شدن

– They unleashed the dog when they got into the woods
– The war could unleash political and economic changes
– The result will unleash furious demands for his resignation

به نمایش گذاشتن، نشان دادن


کلمات دیگر: