کلمه جو
صفحه اصلی

unpopular


معنی : منفور، بد نام، غیر محبوب، غیرمشهور
معانی دیگر : نامحبوب، نامردمی

انگلیسی به فارسی

غیرمشهور، بدنام، غیر محبوب، منفور


ناخوشایند، منفور، غیر محبوب، بد نام، غیرمشهور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unpopularly (adv.), unpopularity (n.)
(1) تعریف: disliked or disapproved of by many people.
متضاد: popular

- unpopular political policies
[ترجمه ترگمان] سیاست های سیاسی منفور
[ترجمه گوگل] سیاست های غیر سیاسی غلط

(2) تعریف: not popular; ignored by most people.
متضاد: popular

- For many years disarmament was an unpopular cause.
[ترجمه ترگمان] برای سال ها خلع سلاح یک دلیل غیر محبوب بود
[ترجمه گوگل] سالهاست که خلع سلاح به عنوان یک علت ناخوشایند بود

• not popular, out of favor, disliked
something or someone that is unpopular is disliked by most people.

مترادف و متضاد

منفور (صفت)
abominable, hated, unpopular, loathed, obnoxious, outcast, cussed, loathsome, ungracious, scurvy

بد نام (صفت)
unpopular, errant, infamous, stigmatic, disreputable, stigmatist, raffish

غیر محبوب (صفت)
unpopular

غیرمشهور (صفت)
unpopular

not liked or sought after


Synonyms: abhorred, avoided, creepy, despised, detested, disesteemed, disfavored, disliked, drip, dumpy, execrated, gross, loathed, loser, lousy, nerdy, obnoxious, ostracized, out, out of favor, rejected, scorned, shunned, unaccepted, unattractive, uncared for, undesirable, unloved, unvalued, unwanted, unwelcome, weird, wimpy


Antonyms: delightful, desirable, fashionable, liked, popular, wanted


جملات نمونه

1. foreign and hence unpopular ideas
عقاید بیگانه و بنابراین نامحبوب

2. the president soon became unpopular
به زودی رئیس جمهور محبوبیت خود را از دست داد.

3. It was a painful and unpopular decision.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم دردناک و منفور بود
[ترجمه گوگل]این یک تصمیم دردناک و غیر معمول بود

4. Greg's tendency to be critical made him unpopular with his co-workers.
[ترجمه ترگمان]تمایل گرگ نسبت به او باعث شد که او با همکاران خود محبوبیتی نداشته باشد
[ترجمه گوگل]تمایل گرگ به انتقاد او را با همکارانش غیرمعمول ساخته است

5. His advanced views made him unpopular with many of the clergy.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های پیشرفته او باعث شد که وی با بسیاری از روحانیان محبوبیتی نداشته باشد
[ترجمه گوگل]دیدگاه های پیشرفته او را با بسیاری از روحانیت روبرو کرده است

6. Johnson was unpopular with the management because he was a well-known rabble-rouser.
[ترجمه ترگمان]جانسن با این مدیریت منفور بود، زیرا او یک rabble معروف بود
[ترجمه گوگل]جانسون با مدیریت ناخوشایند بود؛ زیرا او یکی از مشهورترین خرابکاران بود

7. His rigid adherence to the rules made him unpopular.
[ترجمه ترگمان]پایبندی جدی او به قوانین، او را منفور کرد
[ترجمه گوگل]پایبندی سفت و سخت او به قوانین او را ناخوشایند ساخته است

8. Night flights from the airport are deeply unpopular.
[ترجمه ترگمان]پروازهای شبانه از فرودگاه عمیقا مورد استقبال قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]پرواز های شبانه از فرودگاه بسیار عمیق است

9. It's an unpopular measure, but the situation necessitates it.
[ترجمه ترگمان]این یک تدبیر غیر محبوب است، اما موقعیت ایجاب می کند
[ترجمه گوگل]این یک اقدام ناخوشایند است، اما وضعیت آن را ضروری می سازد

10. Several unpopular decisions diminished the governor's popularity.
[ترجمه ترگمان]چندین تصمیم غیر محبوب محبوبیت فرماندار را کاهش دادند
[ترجمه گوگل]چند تصمیم گیری غیر قابل قبول محبوبیت استاندار را کاهش داد

11. His attitude made him very unpopular with colleagues.
[ترجمه ترگمان]رفتار او نسبت به همکارانش بسیار منفور شده بود
[ترجمه گوگل]نگرش او با همکارانش بسیار غیرعادی بود

12. He is old and unpopular. Furthermore, he has at best only two years of political life ahead of him.
[ترجمه ترگمان]او پیر و منفور است علاوه بر این، او تنها دو سال از زندگی سیاسی پیش رو را دارد
[ترجمه گوگل]او قدیمی است و محبوب نیست علاوه بر این، او در بهترین حالت تنها دو سال زندگی سیاسی پیش از او دارد

13. In high school, I was very unpopular, and I did encounter a little prejudice.
[ترجمه ترگمان]در دبیرستان، من بسیار منفور بودم و با یک تعصب کمی مواجه شدم
[ترجمه گوگل]در دبیرستان، من بسیار غیرمعمول بودم، و من با یک تعصب کوچک برخورد کردم

14. The reforms are unpopular with the mass of teachers and parents.
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات با حضور معلمان و والدین غیر محبوب هستند
[ترجمه گوگل]اصلاحات با توده ای از معلمان و والدین غافلگیر می شوند

15. These policies are unpopular with politicians and people in general.
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها با سیاستمداران و مردم به طور کلی غیر محبوب هستند
[ترجمه گوگل]این سیاست ها با سیاستمداران و مردم به طور کلی محبوب نیستند

The president soon became unpopular.

رئیس‌جمهور خیلی زود محبوبیت خود را از دست داد.


پیشنهاد کاربران

غیر مرسوم

منفور

نا مطلوب

ناخوشایند

غیرمشهور


کلمات دیگر: