کلمه جو
صفحه اصلی

verity


معنی : صحت، حقیقت، واقعیت، راستی، صدق، سخن راست، چیز واقعی
معانی دیگر : راستینی، راستینگی، راستینه

انگلیسی به فارسی

واقعیت، صدق، راستی، صحت، حقیقت، سخن راست، چیزواقعی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: verities
(1) تعریف: the quality or condition of being true or real.
متضاد: delusion, fallacy, falsity
مشابه: accuracy, actuality

- There was no way to check the verity of the man's statement.
[ترجمه ترگمان] هیچ راهی برای بررسی the مرد وجود نداشت
[ترجمه گوگل] هیچ راهی برای بررسی واقعیت بیانیه مرد وجود ندارد

(2) تعریف: something, such as a statement or principle, that is true; fact.
متضاد: fallacy, falsity
مشابه: right, truth

• quality of being true or in accordance with fact; truth, fact
the verities of something are all the general things that are believed to be true about it; a formal word.

مترادف و متضاد

صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

حقیقت (اسم)
truth, act, fact, reality, principle, verity, trueness

واقعیت (اسم)
fact, reality, verity, actuality, objectivity

راستی (اسم)
integrity, veracity, truth, verity, fidelity, verticality, sooth, troth, probity, rectitude

صدق (اسم)
truth, verity

سخن راست (اسم)
verity

چیز واقعی (اسم)
verity

جملات نمونه

1. Hedley Verity went to school locally, and came to the fore as a schoolboy cricketer.
[ترجمه ترگمان]Hedley Verity به طور محلی به مدرسه رفت و به عنوان یک کریکت باز دبستانی معرفی شد
[ترجمه گوگل]هدی ویریتی به طور محلی به مدرسه رفت و به عنوان یک کریکت مکتب مدرسه به جلو برود

2. Cinema verity, film noir, that kind of thing.
[ترجمه ترگمان]سینما verity، فیلم نوآر، این گونه است
[ترجمه گوگل]حقیقت سینما، فیلم noir، این نوع چیز

3. Verity Lambert would have artistic control over, and generally the casting vote in any decisions about, the programme.
[ترجمه ترگمان]Verity لمبرت کنترل هنری را در دست خواهد گرفت و به طور کلی رای گیری در هر تصمیمی در مورد این برنامه
[ترجمه گوگل]Verity Lambert کنترل هنری و به طور کلی رای دادن در تصمیم گیری های مربوط به این برنامه را در اختیار خواهد داشت

4. His wife, Verity Beman, 3 said: "I think he's a hero: a hero in Bonds undies. "
[ترجمه ترگمان]همسرش، Verity Beman، ۳ گفت: \" من فکر می کنم او یک قهرمان است: یک قهرمان در Bonds \"
[ترجمه گوگل]همسر او، Verity Beman، 3 گفت: 'من فکر می کنم او قهرمان یک قهرمان در Bonds undies '

5. That is the verity that was ignored by regulators and market participants alike.
[ترجمه ترگمان]این همان verity است که قانونگذاران و شرکت کنندگان در بازار به طور یک سان نادیده گرفته شدند
[ترجمه گوگل]این واقعیت است که توسط تنظیم کننده ها و شرکت کنندگان در بازار نادیده گرفته شده است

6. Cubes, squares or dice - Constancy, wisdom, verity probity, and equity.
[ترجمه ترگمان]Cubes، مربع یا طاس - Constancy، حکمت، درستکاری، و عدالت
[ترجمه گوگل]مکعب، مربع و یا تاس - پایداری، حکمت، اعتبار درست و عدالت

7. Verity TuLST code method through the artificial result finally.
[ترجمه ترگمان]استفاده از روش کد TuLST از طریق نتایج ساختگی در نهایت
[ترجمه گوگل]Verity TuLST روش کد از طریق نتیجه مصنوعی در نهایت

8. Verity: Don't go near Dad at the moment or you'll regret it.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه به بابا نزدیک نشو، وگرنه پشیمون میشی
[ترجمه گوگل]حقیقت در حال حاضر نزدیک پدر نیست و شما از آن پشیمان خواهید شد

9. The works of his hands are verity and judgment; all his commandments are sure.
[ترجمه ترگمان]کار دست او verity و قضاوت است؛ همه فرمان های او حتمی است
[ترجمه گوگل]آثار دستان او حقیقت و قضاوت است؛ تمام دستورات او مطمئن هستند

10. Therefore, test and verity investigate data's truth is this follow - up investigate's key.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تست و ارزیابی صحت داده های تحقیق این است که کلید تحقیق بعدی است
[ترجمه گوگل]بنابراین، تست و درستی بررسی حقیقت داده ها این کلید پیگیری است

11. Verity: I bet Dad will make David pay something toward the cost of the replacement plants.
[ترجمه ترگمان]Verity: شرط می بندم که بابا باعث شود دیوید به قیمت گیاهان جایگزینی پول بپردازد
[ترجمه گوگل]Verity من شرط می بندم پدر خواهد خواهد دیوید پرداخت چیزی نسبت به هزینه گیاهان جایگزین

12. Verity: You handle your weapon well.
[ترجمه ترگمان]اسلحه - ت رو خوب کنترل کن
[ترجمه گوگل]حقیقت شما سلاح خود را به خوبی اداره می کنید

13. In the film, he plays a spy whose mission is to confirm the verity of a secret military document.
[ترجمه ترگمان]در این فیلم، او جاسوسی بازی می کند که ماموریت آن تایید هویت یک سند نظامی مخفی است
[ترجمه گوگل]در این فیلم، او یک جاسوسی است که مأموریت آن تأیید صحت یک سند مخفی نظامی است

14. His reaction to them was explosive, and on Monday morning Verity Lambert was hastily summoned to his office.
[ترجمه ترگمان]واکنش او به آن ها انفجاری بود، و صبح روز دوشنبه، Verity لمبرت شتابان به دفترش احضار شد
[ترجمه گوگل]واکنش او به آنها مواد منفجره بود و در روز دوشنبه Verity Lambert به شدت به دفترش احضار شد

verities of the human heart

(فاکنر) راستینه‌های قلب بشر



کلمات دیگر: