کلمه جو
صفحه اصلی

unfix


معنی : رها کردن، ازاد کردن، غیر ثابت کردن، باز کردن
معانی دیگر : جدا کردن، شل کردن، مختل کردن

انگلیسی به فارسی

رها کردن، آزاد کردن، باز کردن، غیرثابت کردن


غیرفعال کردن، رها کردن، ازاد کردن، باز کردن، غیر ثابت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unfixes, unfixing, unfixed
(1) تعریف: to unfasten; detach; loosen.
متضاد: fix

(2) تعریف: to unsettle, disturb, or disrupt.
متضاد: fix
مشابه: unsettle

• detach, unclasp, loosen; cause to be unsettled (mentally, culturally, etc.)

مترادف و متضاد

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

غیر ثابت کردن (فعل)
destabilize, unfix

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

جملات نمونه

1. Their new discovery unfixed all established notions.
[ترجمه ترگمان]این کشف جدید، همه تصورات باطل را از بین برد
[ترجمه گوگل]کشف جدید آنها ثابت کردن تمام مفاهیم ثابت شده است

2. A quick fix clearly becomes unfixed.
[ترجمه ترگمان]یک راه حل سریع به روشنی شکل نگرفته است
[ترجمه گوگل]رفع سریع به وضوح ثابت می شود

3. Who can impress the forest, bid the tree Unfix his earthbound root?
[ترجمه ترگمان]چه کسی می تواند جنگل را تحت تاثیر قرار دهد و درخت را از ریشه کند؟
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند جنگل را تحت تاثیر قرار دهد، درخت را پیشنهاد دهد تا ریشه های زمین را از بین ببرد؟

4. Oviduct is located besides of unfix side of ovary that forms a hemicycle around ovary.
[ترجمه ترگمان]oviduct علاوه بر سمت unfix از تخمدان واقع شده است که a دور از تخمدان را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]Oviduct در کنار طرف غیرقابل پیشروی تخمدان قرار دارد که یک نیمکره در اطراف تخمدان ایجاد می کند

5. Plucking to unfix an enemy, He doth unfasten so and shake a friend.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه در حال unfix کردن به unfix یک دشمن است و یک دوست را تکان می دهد
[ترجمه گوگل]برای اینکه یک دشمن را نابود نکنید، او به راحتی پاک می شود و یک دوست را تکان می دهد

6. The sun is low in the sky and the mood of the afternoon is sleepy and unfixed.
[ترجمه ترگمان]خورشید در آسمان پایین است و حالت بعد از ظهر خواب آلود و نامشخص است
[ترجمه گوگل]خورشید در آسمان کم است و خلق و خوی بعد از ظهر خواب آلود و بی تأثیر است

7. It is perhaps not too much to say that any calamity the moment it is apprehended by the reason alone loses nearly all its power to disturb and unfix us.
[ترجمه ترگمان]شاید بیش از حد لازم نباشد که بگوییم هر مصیبتی لحظه به لحظه به واسطه عقل و منطق به هدر می رود و همه نیروی خود را از دست می دهد تا ما را پریشان و پریشان سازد
[ترجمه گوگل]شاید شاید خیلی زیاد باشد که بگویم هر گونه فاجعه ای که لحظه ای از آن استقبال می شود، تنها به دلیل آن است که تقریبا تمام توان خود را برای از بین بردن و نابودی ما از دست می دهد

8. The plan's essence: to fix the value of money while giving governments every opportunity to unfix it.
[ترجمه ترگمان]اساس طرح این است که ارزش پول را تثبیت کند در حالی که به دولت ها هر فرصتی را می دهد تا آن را جبران کند
[ترجمه گوگل]ماهیت طرح، ارزش پول را ثابت می کند در حالیکه دولت هر فرصتی را برای نفی آن می دهد


کلمات دیگر: