کلمه جو
صفحه اصلی

liquidated

انگلیسی به فارسی

تخریب شد، تسویه کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، از بین بردن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، بهم زدن، تسویه حساب کردن، منتفی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• bankrupt; closed (of a business); paid off; converted into cash; destroyed; changed into a liquid

جملات نمونه

1. they liquidated all of the company's debts
آنها همه ی بدهی های شرکت را تادیه کردند.

2. we liquidated the firm's assets and paid its debts
دارایی های موسسه را نقد کردیم و قروض آن را پرداختیم.

پیشنهاد کاربران

تعیین شده، مقرر شده

نقدشدن

مقطوع


کلمات دیگر: