بیش از حد جبران کردن، فزون شیانیدن
overcompensate
بیش از حد جبران کردن، فزون شیانیدن
انگلیسی به فارسی
بیش از حد جبران کردن، فزون شیانیدن
(روان شناسی) جبران مفرط کردن
انگلیسی به انگلیسی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: overcompensates, overcompensating, overcompensated
حالات: overcompensates, overcompensating, overcompensated
• (1) تعریف: to make an adjustment beyond what is required.
- In swerving to avoid the dog, the driver overcompensated and hit the guard rail.
[ترجمه ترگمان] برای اجتناب از سگ، راننده کامیون ایستاد و به نرده محافظ برخورد کرد
[ترجمه گوگل] راننده برای جلوگیری از سگ، راننده بیش از حد کمپوست و ضربه ریل گارد محافظ
[ترجمه گوگل] راننده برای جلوگیری از سگ، راننده بیش از حد کمپوست و ضربه ریل گارد محافظ
• (2) تعریف: in psychology, to try to correct a personal fault or personality defect by exaggerated antithetical behavior.
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: overcompensatory (adj.), overcompensation (n.)
مشتقات: overcompensatory (adj.), overcompensation (n.)
• : تعریف: to make an excessive repayment or reparation to.
- He overcompensated us by twenty dollars.
[ترجمه ترگمان] بیست دلار به ما داد
[ترجمه گوگل] او بیش از بیست دلار به ما پرداخت کرد
[ترجمه گوگل] او بیش از بیست دلار به ما پرداخت کرد
• compensate excessively; repay in an excessive amount; work too hard to correct a fault or a defect (psychoanalysis)
جملات نمونه
1. You have to overcompensate them for their mentle loss.
[ترجمه ترگمان]تو باید جبران کردن اونا برای از دست دادن their رو جبران کنی
[ترجمه گوگل]شما باید آنها را بیش از حد برای از دست دادن ذهن خود را بیش از حد
[ترجمه گوگل]شما باید آنها را بیش از حد برای از دست دادن ذهن خود را بیش از حد
2. Chris is one of those small men who overcompensate for their lack of height with a larger than life personality.
[ترجمه ترگمان]کریس یکی از آن مردان کوچکی است که به خاطر فقدان قد خود با شخصیت بزرگ تر از شخصیت زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]کریس یکی از آن مردان کوچک است که برای فقدان قدشان با شخصیت بزرگتر از زندگی، بیش از حد را پرداخت می کنند
[ترجمه گوگل]کریس یکی از آن مردان کوچک است که برای فقدان قدشان با شخصیت بزرگتر از زندگی، بیش از حد را پرداخت می کنند
3. You must overcompensate for my loss.
[ترجمه ترگمان] تو باید جبران کردن من رو جبران کنی
[ترجمه گوگل]شما باید از دست دادن خود بیش از حد تسویه کنید
[ترجمه گوگل]شما باید از دست دادن خود بیش از حد تسویه کنید
4. Gill seemed to overcompensate and whispered hers so that the registrar and I could only just hear.
[ترجمه ترگمان]گیل به نظر خیلی سخت گیری کرد و زیر لب گفت که مدیر مدرسه و من فقط میتونم فقط بشنوم
[ترجمه گوگل]گیل به نظر می رسید بیش از حد عوارض و زمزمه آن را به طوری که ثبت کننده و من فقط می تواند فقط می شنوید
[ترجمه گوگل]گیل به نظر می رسید بیش از حد عوارض و زمزمه آن را به طوری که ثبت کننده و من فقط می تواند فقط می شنوید
5. On the other hand do not overcompensate and regard the interviewer with a fixed stare.
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر با نگاه خیره و ثابت مصاحبه کننده ارتباط برقرار نکنید
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، بیش از حد عوارض را نپردازید و مصاحبه کننده را با خیره شدن ثابت نگاه دارید
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، بیش از حد عوارض را نپردازید و مصاحبه کننده را با خیره شدن ثابت نگاه دارید
6. I have found that I need to overcompensate for my " soft" appearance in order to get my point across.
[ترجمه ترگمان]من متوجه شده ام که نیاز دارم به ظاهر \"نرم\" ام وارد شوم تا به مقصود برسم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که برای ظاهر 'نرم' خودم باید بیش از حد عواقب داشته باشم تا نقاط ضعفی داشته باشم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که برای ظاهر 'نرم' خودم باید بیش از حد عواقب داشته باشم تا نقاط ضعفی داشته باشم
7. Come the holidays, parents overcompensate for kids having so much free time by overwhelming them with activities.
[ترجمه ترگمان]در تعطیلات به والدین توصیه می شود که اوقات فراغت خود را با فعالیت های پر مشغله فراوان سپری کنند
[ترجمه گوگل]بله تعطیلات، والدین بیش از حد برای بچه ها با داشتن زمان زیادی را با غرور آنها با فعالیت های بیش از حد
[ترجمه گوگل]بله تعطیلات، والدین بیش از حد برای بچه ها با داشتن زمان زیادی را با غرور آنها با فعالیت های بیش از حد
8. Don't make excuses, beat yourself up, or overcompensate for your error.
[ترجمه ترگمان]بهانه نیار، خودت را به باد بده، یا جبران خطای اشتباه خودت را جبران کنی
[ترجمه گوگل]عذر بخواهید، خودتان را ضرب و شتم نکنید یا برای خطا خود بیش از حد عوارض کنید
[ترجمه گوگل]عذر بخواهید، خودتان را ضرب و شتم نکنید یا برای خطا خود بیش از حد عوارض کنید
9. However, don't overcompensate and hurt the action of the lure.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این کار را نکنید و به عمل اغوا کننده آسیب نرسانید
[ترجمه گوگل]با این حال، بیش از حد مجاز نیست و به عمل مجذوب کننده آسیب می رساند
[ترجمه گوگل]با این حال، بیش از حد مجاز نیست و به عمل مجذوب کننده آسیب می رساند
10. They overcompensate and end up on the passive end of the spectrum.
[ترجمه ترگمان]آن ها در انتهای انفعالی این طیف قرار می گیرند و به پایان می رسند
[ترجمه گوگل]آنها بیش از حد تسلیم می شوند و در انتهای غیر فعال طیف قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها بیش از حد تسلیم می شوند و در انتهای غیر فعال طیف قرار می گیرند
11. One seems to need a dose of superiority to overcompensate for the erstwhile sense of inferiority.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که به نوعی برتری نسبت به overcompensate برای حس حقارت قبلی نیاز دارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد به نظر می رسد دوز برتر برای بیش از حد عواقب بدنی پایین تر نیاز دارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد به نظر می رسد دوز برتر برای بیش از حد عواقب بدنی پایین تر نیاز دارد
12. In practice, it turned out that it was better to overcompensate for the inward yaw on outsides, to add a bit of outward yaw to improve line tension.
[ترجمه ترگمان]در عمل، مشخص شد که بهتر است برای انحراف درونی در حالت outsides به سمت انحراف خارجی حرکت کند تا تنش خط را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]در عمل، معلوم شد که بهتر است بیش از حد برای خیزش درونی در بیرون از منزل، اضافه کردن کمی بی نظمی برای بهبود تنش خط
[ترجمه گوگل]در عمل، معلوم شد که بهتر است بیش از حد برای خیزش درونی در بیرون از منزل، اضافه کردن کمی بی نظمی برای بهبود تنش خط
13. If and when you have insecurities, don't defer to your subordinates or overcompensate by micromanaging every little task; keep in mind that you also have to show confidence in your team.
[ترجمه ترگمان]اگر و زمانی که دچار اضطراب شدید، به زیردستان خود و یا overcompensate خود با توجه به هر وظیفه کوچک پایبند باشید؛ به خاطر داشته باشید که باید به تیم خود اعتماد کنید
[ترجمه گوگل]اگر و هنگامی که شما ناامن هستید، به کارهای کوچک خود با استفاده از میکروکنترل، به ماموران خود متوسل نشوید یا بیش از حد مجاز نباشید؛ به خاطر داشته باشید که همچنین باید به تیم خود اطمینان داشته باشید
[ترجمه گوگل]اگر و هنگامی که شما ناامن هستید، به کارهای کوچک خود با استفاده از میکروکنترل، به ماموران خود متوسل نشوید یا بیش از حد مجاز نباشید؛ به خاطر داشته باشید که همچنین باید به تیم خود اطمینان داشته باشید
14. There is something called the Napoleon complex, which was identified by the psychoanalyst Alfred Adler, by means of which small men are supposed to overcompensate for their height by aggressiveness.
[ترجمه ترگمان]چیزی به نام \"مجموعه ناپلئون\" وجود دارد که توسط یک روانکاو به نام (آلفرد آدلر، که به وسیله آن مردان کوچک به خاطر ارتفاع شان با پرخاشگری از آن ها جدا می شوند، شناخته می شود
[ترجمه گوگل]چیزی است که به نام مجتمع ناپلئون نامیده می شود، که توسط آلفرد آدلر، روانکاوی شناسایی شده است، که به موجب آن مردان کوچک به دلیل پرخاشگری بیش از حد به قدشان احتیاج دارند
[ترجمه گوگل]چیزی است که به نام مجتمع ناپلئون نامیده می شود، که توسط آلفرد آدلر، روانکاوی شناسایی شده است، که به موجب آن مردان کوچک به دلیل پرخاشگری بیش از حد به قدشان احتیاج دارند
15. Do you feel like because you're a white boy, you got to overcompensate sometimes?
[ترجمه ترگمان]احساس می کنی چون پسر سفیدی هستی گاهی اوقات خیلی سخت گیری می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما احساس می کنید چون شما یک پسر سفید هستید، گاهی اوقات شما بیش از حد مجبور به پرداخت آن هستید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما احساس می کنید چون شما یک پسر سفید هستید، گاهی اوقات شما بیش از حد مجبور به پرداخت آن هستید؟
پیشنهاد کاربران
افراط در جبران یا اصلاح
کلمات دیگر: