کلمه جو
صفحه اصلی

phenotypic

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to phenotype, pertaining to all of an organism's attributes that are expressed externally

جملات نمونه

1. Darwinians have usually chosen to discuss genes whose phenotypic effects benefit, or penalize, the survival and reproduction of whole bodies.
[ترجمه ترگمان]Darwinians معمولا برای بحث درباره ژن ها انتخاب می شوند که اثرات مخرب آن ها به نفع، یا penalize، بقا و تولید مثل تمام بدن است
[ترجمه گوگل]داروین معمولا برای بحث در مورد ژن هایی که اثرات فنوتیپی آنها به نفع یا مجازات بقا و بازتولید بدن کامل است، انتخاب شده است

2. The overall phenotypic expression of different xenobiotic metabolising enzymes in colonic carcinomas is complex.
[ترجمه ترگمان]حالت phenotypic کلی آنزیم های مختلف xenobiotic در colonic carcinomas پیچیده است
[ترجمه گوگل]بیان کلی فنوتیپ های مختلف آنزیم های متابولیسم زنجبیوتیک در کارسینوم های کولون پیچیده است

3. In practice most genes have more than one phenotypic effect, say green eye colour and curly hair.
[ترجمه ترگمان]در عمل بیشتر ژن ها اثر phenotypic دارند، مثلا رنگ چشم سبز و موی مجعد
[ترجمه گوگل]در عمل اکثر ژن ها دارای بیش از یک اثر فنوتیپی هستند، می گویند: رنگ چشم سبز و موهای فرفری

4. Quite distinct phenotypic modifications were elicited from the clone by the different ryegrass strains.
[ترجمه ترگمان]مقادیر بسیار متمایز phenotypic از the با نژاده ای مختلف متفاوت استخراج شدند
[ترجمه گوگل]کاملا متفاوت از فنوتیپ های اصلاح شده توسط کلون توسط سویه های ریدرهای مختلف کشف شد

5. Beaver lakes are extended phenotypic effects of beaver genes, and they can extend over several hundreds of yards.
[ترجمه ترگمان]دریاچه های بیور اثرات متنوعی از ژن های سگ آبی دارند و می توانند بیش از چند صد یارد وسعت داشته باشند
[ترجمه گوگل]دریاچه های بیش از حد اثرات فنوتیپی ژنهای بیش از حد را افزایش می دهند و می توانند بیش از چندین صدها متری گسترش یابند

6. The phenotypic effect of some particular gene might be, say, green eye colour.
[ترجمه ترگمان]The phenotypic برخی ژن خاص ممکن است باشد، مثلا رنگ چشمان سبز
[ترجمه گوگل]اثر فنوتیپی برخی از ژن های خاص ممکن است، به عنوان مثال، رنگ چشم سبز است

7. Phenotypic studies have previously shown intestinal macrophages to be a heterogeneous population and the present data show functional heterogeneity in inflamed tissue.
[ترجمه ترگمان]مطالعات Phenotypic پیش از این نشان داده بود که macrophages روده یک جمعیت ناهمگن است و داده های حاضر، ناهمگونی کارکردی را در بافت ملتهب نشان می دهند
[ترجمه گوگل]مطالعات فنوتیپی قبلا ماکروفاژی روده ای را به عنوان یک جمعیت ناهمگن نشان داده اند و داده های موجود نشان دهنده ناهمگونی عملکردی در بافت ملتحمه است

8. We used selective media and phenotypic and genomic typing systems to investigate the acquisition of P cepacia by adults with cystic fibrosis.
[ترجمه ترگمان]ما از شبکه های انتخابی استفاده کردیم و phenotypic و سیستم های تایپ اطلاعات ژنتیکی را برای تحقیق در مورد خرید P cepacia توسط افراد بزرگ سال مبتلا به فیبروز کیستی استفاده کردیم
[ترجمه گوگل]ما از سیستم های انتخابی و سیستم های تایپ فنوتیپی و ژنومی استفاده کردیم تا با بررسی فراوانی P cepacia توسط بزرگسالان مبتلا به فیبروز کیستیک مورد بررسی قرار گیرد

9. Fruit maturity may play a part in phenotypic characterization.
[ترجمه ترگمان]بلوغ میوه می تواند نقش مهمی در توصیف phenotypic ایفا کند
[ترجمه گوگل]بلوغ میوه ممکن است در تعیین ویژگی های فنوتیپی نقش داشته باشد

10. Church's project is collecting and releasing genetic and phenotypic data on ten individuals, including himself.
[ترجمه ترگمان]پروژه کلیسا جمع آوری و انتشار داده های ژنتیکی و phenotypic روی ۱۰ نفر از جمله خود او می باشد
[ترجمه گوگل]پروژه کلیسای جمع آوری و انتشار اطلاعات ژنتیکی و فنوتیپی در مورد ده نفر، از جمله خود

11. As the process continues, phenotypic traits unfold.
[ترجمه ترگمان]با ادامه این روند، مشخصه phenotypic ها آشکار می شوند
[ترجمه گوگل]همانطور که روند ادامه دارد، صفات فنوتیپی گسترش می یابد

12. Phenotypic plasticity is a trait that has a certain genetic basis and can evolve independently.
[ترجمه ترگمان]Phenotypic plasticity یک ویژگی است که یک پایه ژنتیکی خاص دارد و می تواند به طور مستقل تکامل یابد
[ترجمه گوگل]پلاستیکی فنتوپیک یک ویژگی است که دارای یک ژنتیک خاص است و می تواند به طور مستقل رشد کند

13. This evidence suggests that ASM undergoes marked phenotypic modulation in a disease status such as asthma.
[ترجمه ترگمان]این مدرک حاکی از آن است که ASM در وضعیت بیماری مانند آسم، دست خوش تغییر ناپذیری marked شده است
[ترجمه گوگل]این شواهد نشان می دهد که ASM تحت شرایط مداخله فنوتیپی مشخص در وضعیت بیماری مانند آسم قرار می گیرد

14. Whether these phenotypic differences are genetic or environmental is unclear.
[ترجمه ترگمان]این که آیا این تفاوت های phenotypic ژنتیکی هستند یا زیستمحیطی، نامشخص است
[ترجمه گوگل]آیا این تفاوت های فنوتیپی ژنتیکی و یا محیطی نامشخص است

15. Objective To investigate the phenotypic change and proliferation of fibroblasts in human inflammatory strictured bile duct wall.
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی تغییرات فنوتیپی و تکثیر فیبروبلاست ها در دیواره لوله صفرا strictured انسان
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی تغییرات فنوتیپی و تکثیر فیبروبلاست ها در دیواره روده صفراوی التهابی انسانی

پیشنهاد کاربران

phenotypic ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: رُخ‏نمودی
تعریف: مربوط به رُخ‏نمود

فنوتایپی


کلمات دیگر: