بیحالی، سستی، بی علاقگی، بی میلی
listlessness
بیحالی، سستی، بی علاقگی، بی میلی
انگلیسی به فارسی
بی توجهی
انگلیسی به انگلیسی
• indifference, languor, unconcern, apathy, lack of energy
جملات نمونه
1. Amy was distressed by Helen's listlessness.
[ترجمه ترگمان]امی از این که هلن ناراحت شده بود ناراحت شد
[ترجمه گوگل]امی از بی توجهی هلن ناراحت شد
[ترجمه گوگل]امی از بی توجهی هلن ناراحت شد
2. Despite a mystifying listlessness of manner, so strange in a girl of fifteen, she charmed him.
[ترجمه ترگمان]با وجود این که دختر پانزده ساله شده بود، او را شیفته خود کرده بود
[ترجمه گوگل]با وجود یک بی نظمی معروف، به طوری عجیب و غریب در یک دختر از پانزده، او او را جذاب
[ترجمه گوگل]با وجود یک بی نظمی معروف، به طوری عجیب و غریب در یک دختر از پانزده، او او را جذاب
3. Listlessness and silence denote the lover.
[ترجمه ترگمان]سکوت و سکوت زن عاشق را اعلام می کند
[ترجمه گوگل]بی نظمی و سکوت معشوق را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]بی نظمی و سکوت معشوق را نشان می دهد
4. In vapid Listlessness I leant my head against the window, and continued spelling over Catherine Earnshaw?
[ترجمه ترگمان]من سرم را به پنجره تکیه دادم و روی کاترین ارنشاو نشستم و ادامه دادم
[ترجمه گوگل]در لیستی بی دست و پا من سرم را در برابر پنجره قرار می دهم و ادامه می دهم امضا بر کاترین ارنشاو؟
[ترجمه گوگل]در لیستی بی دست و پا من سرم را در برابر پنجره قرار می دهم و ادامه می دهم امضا بر کاترین ارنشاو؟
5. Or perhaps you've got back to your hotel and slumped onto the bed, filled with listlessness and self-disgust, unable to face another "must-see" attraction.
[ترجمه ترگمان]یا شاید شما به هتل شما بازگشته و روی تخت دراز کشیده باشید، از بی تفاوتی و خود بیزاری پر شده باشید، قادر به روبرو شدن با یکدیگر \"باید\" را ببینید
[ترجمه گوگل]یا شاید شما به هتل خود بازگشته اید و بر روی تخت افتاده اید، پر از بی توجهی و خودخواهی، ناتوانی در روبرو شدن با جاذبه دیگری که باید دیده شود
[ترجمه گوگل]یا شاید شما به هتل خود بازگشته اید و بر روی تخت افتاده اید، پر از بی توجهی و خودخواهی، ناتوانی در روبرو شدن با جاذبه دیگری که باید دیده شود
6. Listlessness returned to quarters, and only one person himself, very long climb up beds.
[ترجمه ترگمان]listlessness به نوبه خود بازگشت و تنها یک نفر در بس تر خود از بس تر بیرون آمد
[ترجمه گوگل]بی قید و شرط بازگشت به محله، و تنها یک شخص خود، بسیار طولانی صعود تا تخت
[ترجمه گوگل]بی قید و شرط بازگشت به محله، و تنها یک شخص خود، بسیار طولانی صعود تا تخت
7. Some readers might notice an air of listlessness emanating from LiS HQ this week.
[ترجمه ترگمان]برخی از خوانندگان ممکن است متوجه نوعی احساس بی قراری ناشی از مرکز فرماندهی lis در این هفته شوند
[ترجمه گوگل]برخی از خوانندگان ممکن است یک هوا ناخوشایندی را که از هفته جاری LiS HQ اتفاق می افتد، متوجه شوند
[ترجمه گوگل]برخی از خوانندگان ممکن است یک هوا ناخوشایندی را که از هفته جاری LiS HQ اتفاق می افتد، متوجه شوند
8. These disorders can take the form of headaches, memory loss, listlessness, and sleeplessness.
[ترجمه ترگمان]این اختلالات می تواند شکل سردرد، از دست رفتن حافظه، بی قراری و بی خوابی باشد
[ترجمه گوگل]این اختلالات می تواند به صورت سردرد، از دست دادن حافظه، بی قراری و بی خوابی باشد
[ترجمه گوگل]این اختلالات می تواند به صورت سردرد، از دست دادن حافظه، بی قراری و بی خوابی باشد
9. Common population, especially for those with symptoms of bad appetite, pale face, listlessness and excretory difficulty.
[ترجمه ترگمان]جمعیت مشترک، به ویژه برای آن هایی که علائم اشتهای بد، چهره رنگ پریده، بی قراری و مشکلات خانوادگی را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]جمعیت رایج، به ویژه برای کسانی که علائم اشتهای بد، چهره پریشان، لجاجت و دشوار است
[ترجمه گوگل]جمعیت رایج، به ویژه برای کسانی که علائم اشتهای بد، چهره پریشان، لجاجت و دشوار است
پیشنهاد کاربران
Having no energy and interest in anything
Unenergetic=Listless ( adj )
Unenergetic=Listless ( adj )
کلمات دیگر: