(پول و قیمت ها) تورمی، تورم زا، بیشبودی، بیشبود زا
inflationary
(پول و قیمت ها) تورمی، تورم زا، بیشبودی، بیشبود زا
انگلیسی به فارسی
(پول و قیمتها) تورمی، تورمزا، بیشبودی، بیشبود زا
تورمی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or causing economic inflation.
• causing inflation, causing a sudden and extreme rise in prices
an inflationary action or event causes inflation; a formal word.
an inflationary action or event causes inflation; a formal word.
جملات نمونه
1. inflationary pressures
فشار تورم (تورمی)
2. inflationary pressures resulting from causes dissociated from money
فشارهای مربوط به تورم ناشی از عللی که با پول رابطه ای ندارند
3. the inflationary spiral
فزونی روزافزون تورم
4. Index - linked pay rises insulated them against inflationary price increases.
[ترجمه ترگمان]افزایش حقوق مرتبط با شاخص آن ها را در برابر افزایش تورم کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]Index - افزایش حقوق و دستمزد آنها افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]Index - افزایش حقوق و دستمزد آنها افزایش می یابد
5. Our economy is in an inflationary spiral of wage and price increases .
[ترجمه ترگمان]اقتصاد ما به شکل مارپیچ تورم و افزایش قیمت است
[ترجمه گوگل]اقتصاد ما در یک مارپیچ تورمی افزایش دستمزد و قیمت است
[ترجمه گوگل]اقتصاد ما در یک مارپیچ تورمی افزایش دستمزد و قیمت است
6. The bank is worried about mounting inflationary pressures.
[ترجمه ترگمان]بانک نگران افزایش فشار تورم است
[ترجمه گوگل]بانک نگران افزایش فشارهای تورمی است
[ترجمه گوگل]بانک نگران افزایش فشارهای تورمی است
7. Inflationary pressures continued to slacken last month.
[ترجمه ترگمان]فشارهای Inflationary ماه گذشته به تدریج کم شد
[ترجمه گوگل]فشارهای تورمی در ماه گذشته کاهش یافت
[ترجمه گوگل]فشارهای تورمی در ماه گذشته کاهش یافت
8. This, in effect, would outlaw the inflationary creation of money - a drastic change, if it happens.
[ترجمه ترگمان]این، در واقع، افزایش تورم پول را غیرقانونی اعلام خواهد کرد - یک تغییر شدید، اگر این اتفاق بیفتد
[ترجمه گوگل]در واقع، این امر، ایجاد تورم از پول را غیرقانونی می کند - تغییرات شدیدی در صورت وقوع
[ترجمه گوگل]در واقع، این امر، ایجاد تورم از پول را غیرقانونی می کند - تغییرات شدیدی در صورت وقوع
9. A rising inflationary trend and a persistent fiscal deficit during 1990 were exacerbated by the continuing civil war and rising petrol prices.
[ترجمه ترگمان]افزایش تورم و کسری مالی مداوم در طول سال ۱۹۹۰ با ادامه جنگ داخلی و افزایش قیمت بنزین تشدید شد
[ترجمه گوگل]روند رو به رشد تورم و کسری مالی ماندگار در سال 1990 با ادامه جنگ داخلی و افزایش قیمت بنزین روبرو شد
[ترجمه گوگل]روند رو به رشد تورم و کسری مالی ماندگار در سال 1990 با ادامه جنگ داخلی و افزایش قیمت بنزین روبرو شد
10. In the colonial and semicolonial world, the inflationary consequences of the oil crisis promise to be particularly severe.
[ترجمه ترگمان]در دنیای استعمار و استعمار، پیامدهای تورم بحران نفت به طور خاص شدید است
[ترجمه گوگل]در دنیای استعماری و نقطه ضعفی، عواقب تورمی بحران نفت وعده داده شده به شدت شدید است
[ترجمه گوگل]در دنیای استعماری و نقطه ضعفی، عواقب تورمی بحران نفت وعده داده شده به شدت شدید است
11. A new round of wage increases could trigger an inflationary spiral .
[ترجمه ترگمان]دور جدیدی از افزایش دست مزد می تواند باعث ایجاد موج تورم شود
[ترجمه گوگل]یک دور جدید افزایش دستمزد می تواند یک مارپیچ تورمی ایجاد کند
[ترجمه گوگل]یک دور جدید افزایش دستمزد می تواند یک مارپیچ تورمی ایجاد کند
12. They believe that the reduced spending from the government will reduce inflationary pressures.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که کاهش هزینه های دولت فشار تورم را کاهش خواهد داد
[ترجمه گوگل]آنها بر این باورند که کاهش هزینه های دولت باعث کاهش فشارهای تورمی خواهد شد
[ترجمه گوگل]آنها بر این باورند که کاهش هزینه های دولت باعث کاهش فشارهای تورمی خواهد شد
13. A second and equally important impact of the time factor in making oil-backout investments is inflationary rises in capital costs.
[ترجمه ترگمان]دومین و همان تاثیر مهم فاکتور زمان در ساخت سرمایه گذاری های نفتی - backout تورم در هزینه های سرمایه بالا می رود
[ترجمه گوگل]تأثیر دوم و به همان اندازه مهم از عامل زمان در ساخت سرمایه گذاری های نفتی، افزایش تورمی در هزینه های سرمایه است
[ترجمه گوگل]تأثیر دوم و به همان اندازه مهم از عامل زمان در ساخت سرمایه گذاری های نفتی، افزایش تورمی در هزینه های سرمایه است
14. He started blustering about the general election and an end to the inflationary spiral.
[ترجمه ترگمان]او همه چیز را در مورد انتخابات عمومی و پایان دادن به مارپیچ تورم آغاز کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به پرستش در مورد انتخابات عمومی و پایان دادن به مارپیچ تورمی کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به پرستش در مورد انتخابات عمومی و پایان دادن به مارپیچ تورمی کرد
inflationary pressures
فشار تورم (تورمی)
کلمات دیگر: