کلمه جو
صفحه اصلی

apriorism

انگلیسی به انگلیسی

• priori principle

جملات نمونه

1. Due to his world outlook of apriorism and knowledge's determinism, the'prove-false principle'applied in his analysis is purely the metaphysics methodology.
[ترجمه ترگمان]به دلیل دیدگاه جهانی او از جبر و جبر دانش، اصل اثبات نادرست که در تحلیل او به کار می رود کاملا روش متافیزیک می باشد
[ترجمه گوگل]با توجه به چشم انداز دنیای آن از ادراک افلاطون و جبرگرایی دانش، 'اصل اثبات غلط' در تحلیل آن صرفا روش متافیزیکی است

2. But, Einstein criticized Kant repeatedly for his apriorism, and didn't agree that human create laws of Nature.
[ترجمه ترگمان]اما انیشتین به خاطر his از کانت انتقاد کرد و قبول نکرد که بشر قوانین طبیعت را خلق کند
[ترجمه گوگل]اما، اینشتین بارها و بارها انتقام خود را نسبت به ادراک او مورد انتقاد قرار داد و موافق نبود که انسان قوانین طبیعت را ایجاد کند

3. Influenced by apriorism and empiricism, Adam Smith proposed the harmonious system made by God. Society should be the harmonious system made of economy, politics, law, moral and social individual.
[ترجمه ترگمان]آدام اسمیت، که تحت تاثیر apriorism و تجربه گرایی قرار گرفته بود، سیستم هماهنگ خداوند را پیشنهاد کرد جامعه باید نظام هماهنگ اقتصادی، سیاسی، حقوقی، اخلاقی و اجتماعی باشد
[ترجمه گوگل]آدام اسمیت، تحت تأثیر تجربیات و تجربیات، سیستم هماهنگ ساخته شده توسط خدا را پیشنهاد کرد جامعه باید سیستم هماهنگ ساخته شده از اقتصاد، سیاست، قانون، فرد اخلاقی و اجتماعی باشد

4. Van Til eschews both traditional empiricism and traditional apriorism : facts apart from laws and vice versa are equally meaningless.
[ترجمه ترگمان]ون Til هم از تجربه گرایی سنتی و هم apriorism سنتی استفاده می کند: حقایق جدا از قوانین و بالعکس به همان اندازه بی معنا هستند
[ترجمه گوگل]وان تیل هر دو تجربیات سنتی و تقلید سنتی را از بین می برد: حقایق جدا از قوانین و برعکس، به همان اندازه بی معنی هستند

5. Only the positivists consider all metaphysical speculations as nonsense and reject any kind of apriorism.
[ترجمه ترگمان]فقط the همه speculations metaphysical را مزخرف می دانند و هر نوع of را رد می کنند
[ترجمه گوگل]فقط پوزیتیویست ها همه گمانه زنی های متافیزیکی را به عنوان مزخرفی در نظر می گیرند و هر نوع افراطی را رد می کنند

6. It's also a centralized reflection of the anthropological stand of apriorism.
[ترجمه ترگمان]همچنین یک بازتاب متمرکز از موضع انسان شناختی of است
[ترجمه گوگل]این نیز یک انعکاسی متمرکز از موضع انسان شناسی افسون است

7. Engels' epistemology of natural sciences is both different from the modern empiricism, rationalism, apriorism, and the theory of reflection.
[ترجمه ترگمان]معرفت شناسی انگلس از علوم طبیعی، متفاوت از تجربه گرایی مدرن، خردگرایی، apriorism، و نظریه بازتاب است
[ترجمه گوگل]معرفتشناسی انگلس از علوم طبیعی هر دو متفاوت از تجربیات مدرن، عقلانیت، ادراک و نظریه بازتاب است

8. Investigation on emotive phenomenon is the main task of Scheler's phenomenology and the theoretical foundation of his phenomenology of emotion consists in the emotive apriorism.
[ترجمه ترگمان]تحقیق در مورد پدیده احساسی، وظیفه اصلی پدیده شناسی Scheler و بنیان نظری پدیده شناسی احساسی او از احساسات احساسی است
[ترجمه گوگل]بررسی پدیده عاطفی، وظیفه اصلی پدیده شناسی Scheler است و مبانی نظری پدیده شناسی او از احساسات، شامل افسانه ای احساسی است

9. For his incompatible world view, his epistemology has a contradiction between theory of reflection and apriorism.
[ترجمه ترگمان]معرفت شناسی او برای دیدگاه جهانی ناسازگار، تناقضی بین نظریه بازتاب و apriorism دارد
[ترجمه گوگل]برای دیدگاه ناسازگار جهانیش، معرفت شناسی او، تضاد بین تئوری بازتاب و افراط گرایی است


کلمات دیگر: